. مهم‌ترین امر در تمدن اسلامی، قدرت تبدیل نظر به عمل است/ جامعه بی‌خیال، راحت‌طلب و تنبل، هیچ‌گاه تمدن‌ساز نخواهد بود | کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی
| امروز جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ | Friday, 22 November , 2024 |
فارسی English

مهم‌ترین امر در تمدن اسلامی، قدرت تبدیل نظر به عمل است/ جامعه بی‌خیال، راحت‌طلب و تنبل، هیچ‌گاه تمدن‌ساز نخواهد بود

به گزارش روابط عمومی دبیرخانه دائمی کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی،به نقل از  پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا، با موضوع «مؤلفه های عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی» چهارشنبه ۱۴ شهریورماه در برنامه ضیافت رضوی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد مقدس، به سخنرانی پرداخت که متن کامل آن از نظر می گذرد:

سلام عرض می کنم خدمت برادران و خواهران گرامی و به دست اندرکاران طرح ضیافت رضوی چه در مرکز و چه واحد مشهد که همت کردند و این طرح مفید و پرثمر را آغاز کردند خداقوت عرض می کنم. همچنین از این که چنین فرصتی را برای بنده فراهم نمودید، صمیمانه تشکر می کنم.

موضوع بحث من در این جلسه، مؤلفه های اصلی عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی است. شما می دانید که تمدن نوین اسلامی بازگشت به گذشته نیست بلکه منظور از آن، بهره گیری هوشمندانه از سرمایه ها و تجارب ارزنده تاریخی و همچنین ایجاد بسترهای نو و امروزی، برای یک جهش تمدنی در آینده است. هر تمدن بزرگی، چه آشکارا و چه پنهان، مولود یک عقلانیت است. عقلانیت را می توان ویژگی یا حالت معقول بودن یک مقوله یا پدیده در نظر گرفت. در واقع، وقتی از عقلانیت یک دیدگاه یا عمل سخن به میان می آید، خصیصه یا وجه عقلی آن مورد نظر می باشد. در اینصورت، عقلانیت عبارت است از مجموعه معیارها یا شاخص هایی که عقلانی بودن یک نظر یا عمل را مشخص می کند. لذا بعضی گفته اند که عقلانی زندگی کردن یعنی چگونه زندگی کردن.

حال باید دید، چه مؤلفه های اصلی ای برای عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی می توان برشمرد. بعضی تصور می کنند آنهایی که طی سال های اخیر درباره تمدن نوین اسلامی صحبت کرده اند و ابعاد و زوایای گوناگون آن را تحت بررسی و موشکافی قرار داده اند، دچار ساده انگاری و حتی گرفتار نوعی بلاهت شده اند و نمی دانند که شکل گیری یک تمدن جدید به نام اسلام آن هم در شرایطی که غرب نوعی استیلای تمدنی بر عالم پیدا کرده است، چه لوازم و اقتضائاتی دارد. یا برخی تصور کرده اند که ما شرایط امروز را شرایط مطلوب تمدنی در نظر گرفته ایم این در حالی است که بر خلاف این تصورات، هم لوازم و اقتضائات کلان شکل گیری تمدن جدید از نظر خیلی از تمدن پژوهان پنهان نیست، و هم کسی شرایط امروز را کاملاً مساعد رویش یک تمدن جدید نمی داند. البته انقلاب اسلامی در این چهل سال، گام های بزرگی را در مسیر دست یابی به تمدن نوین اسلامی برداشته است که مهم ترین آن، احیای خوباوری است، اما روشن است که فاصله ما با تمدن نوین اسلامی کم نیست.

من در ادامه قصد دارم مختصراً به مؤلفه های اصلی عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی که باید آن را بستری برای شکوفایی این تمدن قلمداد کرد، اشاره کنم. ضمناً این مؤلفه ها صرفاً جنبه نظری ندارد بلکه بیشتر آنها، علاوه بر جنبه نظری، باید در صحنه عمل با تمرین فراوان ظهور عینی پیدا بکند چراکه تمدن نوین اسلامی با حرف و شعار متولد نمی شود.

یک. تقویت هویت و خودباوری اجتماعی

در یک بیان ساده، هویت اجتماعی به خصوصیات و تمایزات یک جامعه اطلاق می شود که می تواند مرز یک جامعه را با سایر جوامع مشخص کند. در واقع، هویت یعنی وجود پاسخ به سئوال کیستی یک جامعه؛ هرچند یک جامعه توأماً از خصوصیات مثبت و منفی برخوردار است اما آنچه مسلم است، هویت اجتماعی عمدتاً حول خصوصیات مثبت، نقاط قوت و ظرفیت های منحصربفرد یک جامعه شکل می گیرد. هر جامعه ای برای رسیدن به هویت، نیازمند شناخت «خود» است؛ جامعه ای که خود را نمی شناسد فاقد یک هویت جمعی است یا هویت آن بسیار ضعیف و شکننده است و حول یکسری منافع و علایق مشترک و نسبی بوجود آمده است. وقتی یک جامعه ای نسبت به خود به شناخت صحیح و عمومی رسید، حالا نوبت تقویت آن و تبدیل آن به یک باور مستحکم می رسد. تردید نباید کرد که فقدان خودباوری مساوی است با رکود، سکون و درجا زدن؛ معمولاً جوامعی در مسیر پیشرفت و تمدن سازی قرار می گیرند که به سطح مناسبی از خودباوری دست پیدا کرده اند. امروز جامعه ما به برکت انقلاب اسلامی به خودباوری رسیده است اما این خودباوری عمق کافی پیدا نکرده و می تواند با هجمه های فرهنگی ترک بردارد. بنابراین، به نظر من، تقویت هویت و خودباوری اجتماعی یکی از لوازم اصلی قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.

هویت یعنی وجود پاسخ به سئوال کیستی یک جامعه؛ هرچند یک جامعه توأماً از خصوصیات مثبت و منفی برخوردار است

دو. همبستگی اجتماعی حول اهداف و آرمان ها

هر جامعۀ هویتمندی، از یکسری اهداف یا آرمان های مهم برخوردار است که همین اهداف و آرمان ها منشأ شکل گیری لایه ثابت منافع ملی است. منافع ملی و فراملی، دارای دو لایه ثابت و متغیر است و خود لایه متغیر که بر حسب مقتضیات زمان متحول می شود، به لایه ثابت تکیه دارد. لایه ثابت منافع به راحتی قابل تغییر نیست و فقط وقوع انقلاب و ظهور اهداف و آرمان های متفاوت است که می تواند آن را تغییر دهد. دقت داشه باشید که جامعه بی هدف و فاقد یک چشم انداز روشن، یک جامعه مرده و پژمرده است که فاصله چندانی با فروپاشی ندارد. اما مهم تر از وجود اهداف و آرمان های مهم، شکل گیری همبستگی اجتماعی برای نزدیک شدن به این اهداف و آرمان هاست.

همبستگی زمانی شکل می گیرد که عزم و اراده قوی برای تحقق اهداف و آرمان ها وجود داشته باشد. خود عزم و اراده قوی هم مولود خودباوری و امید به امکان تحقق اهداف و آرمان هاست. ممکن است در یک جامعه ای، بهترین اهداف و چشم اندازها هم وجود داشته باشد، اما به دلیلی که عرض شد، عزم و اراده ملی شکل پیدا نکرده باشد؛ در اینصورت جامعه هر روز شاهد دعواها و اختلافات پوچ سیاسی و مسامحه بر سر منافع ملی خواهد بود و همین امر،  قدرت حرکت، آن هم حرکت پرسرعت و جهشی را از جامعه خواهد گرفت. با این وصف، اولاً، تبیین و صیقل دادن اهداف و آرمان ها و تبدیل آن به فهم عمومی، ثانیاً، ایجاد امید در جامعه در زمینه امکان تحقق اهداف و آرمان ها و ثالثاً، تقویت همبستگی اجتماعی برای حرکت جمعی به سوی اهداف و آرمان ها، یکی از لوازم اصلی قدم نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.

همبستگی زمانی شکل می گیرد که عزم و اراده قوی برای تحقق اهداف و آرمان ها وجود داشته باشد

سه. گرایش به پیشرفت همه جانبه

به طور طبیعی، ملتی که به خودباوری و سپس برای رسیدن به اهداف و آرمان های خود به همبستگی رسیده است، دائماً به دنبال ترقی و پیشرفت است و توقف و عقب ماندگی را بر نمی تابد اما مسأله اینجاست که اگر پیشرفت عمیق و مبنایی نباشد و به پیشرفت صوری و ویترینی تبدیل شود و یا اگر پیشرفت همه جانبه نباشد، و صرفاً شامل جنبه های مادی زندگی جمعی بشود، این پیشرفت نه تنها کمکی به رشد و تعالی حقیقی جامعه نخواهد کرد، بلکه جامعه را با انواع بیماری ها و آسیب های اجتماعی روبرو خواهد کرد که نمونه های بارز آن را در متن تمدن غرب و همچنین کشورهای غربزده ای که تنها به لعاب پیشرفت دل خوش کرده اند، شاهد هستیم.

امروز بعضی کشورها در همین منطقه جنوب غرب آسیا، دکوری از پیشرفت را به اسم پیشرفت جا زده اند این در حالی است که هیچ نشانه ای از پیشرفت عمیق و ماندگار در این کشورها قابل مشاهده نیست و اگر روزی غربی ها دست خود را از روی سر این ها بردارند و مستشاران خود را از این کشورها خارج کنند، حتی همین ظواهر را هم از دست خواهند داد. از طرف دیگر، خود غرب که باید از آن به مهم ترین رقیب تمدن نوین اسلامی تعبیر کرد، در کنار توسعه برق آسایی که در عرصه های مادی داشته است، یک تمدن تک ساحته و پرآفت است که سرجمع نتوانسته صلح، رضایتمندی و آرامش را برای انسان به ارمغان بیاورد و جوامع ما نیز در همان حد که پا در مسیر توسعه غربی گذاشته از همان آفات و آسیب ها بی نصیب نمانده است. با این وصف، اولاً، جامعه ای پا در مسیر تمدن سازی قرار می دهد که در پی عالی ترین سطح از پیشرفت باشد. ثانیاً، پیشرفتی جامعه را به سعادت و خوشبختی می رساند که تزئینی و ویترینی نباشد بلکه واقعی و همه جانبه باشد و تمامی ساحت های زندگی جمعی انسان من جمله، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و افتصادی را شامل شود.

جامعه ای پا در مسیر تمدن سازی قرار می دهد که در پی عالی ترین سطح از پیشرفت باشد

چهار. ارتقاء نظم و قانون

تمدن موّلد یک جامعه مدنی قانونمند و منظم است یعنی قانونمندی و نظم اجتماعی یکی از شاخصه های اصلی جوامع متمدن به شمار می رود. جامعه ای که قدرت دست یابی به منظومه ای از قوانین منسجم و کارآمد را ندارد و از ناهماهنگی و ناکارآمدی قوانین رنج می برد، حتماً با تمدن سازی فاصله دارد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) نکته ای را می فرمایند که مضمون آن این است که اصولاً جامعه ای مترقی تر محسوب می شود که بتواند با بهره گیری از قوه اعتباریات، جزئی ترین مناسبات حیات اجتماعی را مضبوط کند.

توانایی عقل در اعتبارسازی، این امکان را فراهم می کند، که انسان حیات جمعی خود را در همه عرصه ها قاعده مند کند و این قواعد اجتماعی دقیق و هوشمندانه است که نظم اجتماعی را به ارمغان می آورد. دقت داشته باشید، هر قدر نظم اجتماعی قوی تر باشد، تزاحمات اجتماعی نیز کم تر است و در اینصورت انسان ها در زندگی جمعی آرامش و خوشبختی بیشتری را تجربه می کنند. البته تفاوت نظم اجتماعی در تمدن نوین اسلامی با نظم اجتماعی در تمدن غربی، در منشاء نظم اجتماعی است. در تمدن نوین اسلامی، این اسلام یعنی جهان بینی و شریعت اسلامی است که با به میدان آوردن گسترده عقل و تعقل، نظم اجتماعی را متولد می کند این در حالی است که تمدن غرب سرمنشأ و تکیه گاه نظم اجتماعی خود را در حد قرارداد اجتماعی و آراء عمومی- که باید آن را عامل خیلی از ناراستی های اجتماعی در نظر داشت- تنزّل داده است.

تمدن موّلد یک جامعه مدنی قانونمند و منظم است یعنی قانونمندی و نظم اجتماعی یکی از شاخصه های اصلی جوامع متمدن به شمار می رود

پنج. سرمایه گذاری وسیع بر روی تربیت اجتماعی

قانون و نظم اجتماعی بدون وجود تربیت اجتماعی ابتر است. نباید تصور کرد که صرف دست یابی به قانون خوب و کارآمد، جامعه را به نظم اجتماعیِ مطلوب خواهد رساند. به نظر من، زمانی قانون و قواعد اجتماعی در عمق جامعه نفوذ خواهد کرد و در میان کوچک و بزرگ به ملکه رفتاری مبدّل خواهد شد که سطح عالی ای از تربیت اجتماعی در قامت یک سیستم یا نظام ظهور بروز پیدا کند. اگر به تجارب بشری در تمدن سازی دقت کنیم، جوامعی در تمدن سازی موفق تر بوده اند که با طراحی یک نظام تربیتی قوی- اعم از آموزش و پرورش، نهادهای اجتماعی و رسانه ها- گام های مؤثر تر و موفق تری را در عرصه تربیت اجتماعی برداشته اند چیزی که جامعه ما امروز از آن بهره چندانی ندارد.

در واقع، به رغم ظرفیت های بی نظیری که تعالیم اسلامی در ساحت تربیت فرد و جامعه در اختیار ما قرار داده است، هنوز تفکر و نظام جامع و کارآمد تربیتی در جامعه ما حاکم نیست و خیلی از بی نظمی ها و قانون گریزی ها ناشی از فقدان این نظام است. وقتی به تربیت اجتماعی بهاء داده شد، به تبع آن، هوش اجتماعی مردم نیز بالا می رود و توانایی تشخیص ارزش و ضد ارزش و نفع و ضرر در آنها افزایش پیدا می کند که می توان از آن به سیستم ایمنی اجتماعی تعبیر کرد که مانند سیستم ایمین بدن انسان، به صورت خودکار جامعه را از خیلی آفات و آسیب ها مصون نگه می دارد.

پیشرفتی جامعه را به سعادت و خوشبختی می رساند که تزئینی و ویترینی نباشد

شش. بهاء دادن به تعقل و دستگاه محاسبات جزء نگرانه

رواج خردورزی در جامعه در سطوح گوناگون، نه فقط مقدمات پیشرفت همه جانبه را فراهم می کند، بلکه جلوی سطحی گرایی ها و افراط و تفریط ها را خواهد گرفت. شما می دانید که عامل اصلی افراط و تفریط که سرمنشاء بسیاری از گرفتاری ها و عقب ماندگی های اجتماعی است، جهل و دور شدن از خردورزی است. به نظر می رسد، تعلیم فلسفه و پرورش فلسفی در جامعه به عمق گرایی و ارتقاء قدرت تعقل- چه در درک هستی و چه در مواجهه درست با مسائل اجتماعی- کمک فراوانی می کند و جوامعی که فلسفه در آن بهائی ندارد، نشانه های بارزی از کج روی یا آشفتگی و ناآرامی در آن مشاهده می شود. اما بحث من فراتر از این است. بحث در این است که جدای از عقل کلی و هستی شناس، توجه به عقل ابزاری و دستگاه محاسباتی جزء نگر، یکی از الزامات پیشرفت به شمار می رود.

بنده معتقدم عالم اسلام به دلایل گوناگون از جمله شیوع رویکردهای صوفی مسلکانه یا ترس از مادی زدگی، از بسط و بکارگیری مناسب دستگاه محاسبات عقل ابزاری فاصله گرفته است و همین امر، نوعی مدیریت ذوقی و شاعرانه را بر مدیریت علمی تحمیل کرده است. البته روشن است که هرگونه دانش عقلی ای باید مبتنی بر جهان بینی الهی باشد ولی واقعیت این است که قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی بدون به میدان آوردن دستگاه محاسبات عقلی و فرموله کردن رفتارهای مدیریتی امکان پذیر نیست.

قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی بدون به میدان آوردن دستگاه محاسبات عقلی و فرموله کردن رفتارهای مدیریتی امکان پذیر نیست

هفت. ظهور مردم سالاریِ دینی حقیقی و همه جانبه

مردم سالاری دینی، امتداد خط امامت با مشارکت و نقش آفرینی حداکثری مردم است. نباید از نظر دور داشت که اهداف جامعه اسلامی جز با ظهور و بروز ایمان الهی و مشارکت مؤمنانه آحار مردم اعم از نخبگان و توده مردم میسر نیست. از طرف دیگر، نباید تردید داشت که استبداد در هر نوع و سطحی با اسلام سازگار نیست و هرکجا که قرار باشد جامعه اسلامی با استبداد پیش برود، شکست و درماندگی آن جامعه قطعی است.

با این حال، مردم سالاری دینی لایه های گوناگونی دارد. یکی از لایه های آن حضور در انتخابات است اما مهم تر از انتخابات، مشارکت مدلسازی شده مردم در تمامی ساحات اجتماعی اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. باید قبول کرد که جامعه ما امروز از مردم سالاری در فرهنگ و اقتصاد محروم است و دولتی شدن اقتصاد و فرهنگ، عملاً این دو ساحت مهم اجتماعی را به ضعف کشیده است. حتی در ساحت سیاسی، هنوز جایگزین احزاب در جامعه ما مشخص نشده و مدل مشخص و کارآمدی برای حضور مردم در سازمان سیاسی کشور ارائه نشده است. همین امر نیز موجب شده تا انتخابات در کشور ما با چالش های مختلفی روبرو شود و مردم در موارد متعددی، نه تنها مسئولیت خود در قبل نتیجه انتخابات را قبول نکنند، بلکه از انتخاب خود احساس رضایتمندی نداشته باشند لذا بحث بر سر این است که مردم سالاری دینی باید با همه ابعاد خود در جامعه ظاهر شود و این، جزء الزامات اساسی گام نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.

مردم سالاری دینی باید با همه ابعاد خود در جامعه ظاهر شود و این، جزء الزامات اساسی گام نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی است

هشت. تحقق عملی شایسته سالاری

گرچه موضوع شایسته سالاری را می توان در طول موضوع مردم سالاری دینی در نظر گرفت اما من به دلیل اهمیت شایسته سالاری، آن را جدای از مردم سالاری دینی مطرح می کنم. امروز بحث های گوناگونی حول ضرورت حضور جوان ها یا بانوان در مسئولیت های مختلف مطرح می شود لکن مهم این است که هر مسئولی در جامعه اسلامی چه جوان چه پیر، چه مرد و چه زن، از شایستگی های مقتضی آن مسئولیت برخوردار باشد. از ایمان و تعهد به ملت و نظام تا تحصیلات و تجارب مرتبط و کافی؛ از ظرفیت، هوش و اقتدار مدیریتیِ هم طراز آن مسئولیت تا بهره مندی از تفکر و برنامه تحول آفرین؛ باید قبول کرد که یکی از مشکلات اساسی ما در چهل سال اخیر، تکیه زدن افراد نا اهل و ناتوان به مناصب مهم مدیریتی و در نتیجه، گسترش ناکارامدی در جامعه است.

من لازم می دانم توجه شما را این اصل مهم توجه بدهم که جامعه اسلامی با مدیران نا اهل و ناتوان هیچگاه روی تمدن نوین اسلامی را نخواهد دید و یکی از راه علاج ها برای بستن باب حضور عناصر نا اهل و ناتوان در مناصب مدیریتی کشور، از یک سو، بسط مردم سالاری دینی که شرح آن گذشت، و از دیگر سو، احاطه دستگاه محاسباتی جزء نگرانه و علمی در فرایند نصب مدیران کشور در سطوح گوناگون است که در جای خود محل تأملات جدی است.

یکی از مشکلات اساسی، تکیه زدن افراد نا اهل و ناتوان به مناصب مهم مدیریتی و در نتیجه، گسترش ناکارامدی در جامعه است

نه. سازمان یافتن عدالت اجتماعی

عدالت اجتماعی مهم ترین رکن تمدن نوین اسلامی است. به بیان دیگر، اگر قرار باشد وجه تمایز تمدن نوین اسلامی با سایر تمدن را را بیان کنیم، بدون شک، این وجه تمایز، تعریف مترقی اسلام از عدالت اجتماعی، و مهم تر از آن، میزان سرمایه گذاری بر روی آن خواهد بود. با این حال، عدالت اجتماعی با نظر محقق نمی شود. عدالت اجتماعی بیش از هر چیز نیازمند مکانیزم های عملی دقیق است که تا امروز این مکانیزم ها به درستی کشف و فرمول بندی نشده است.

شاید بعضی تصور کنند ما در زمینه عدالت با فقر تئوریک روبرو هستیم اما من معتقدم هرچند تئوری عدالت آن طور که باید تقویت نشده و خیلی از فروعات بحث عدالت روشن نیست لکن مسأله اصلی ما در عدالت، اولاً ضعف در مکانیزم سازی، و ثانیاً عدم مقاومت کافی در برابر نابردباری ها و فشارهایی است که بخشی از جامعه- خصوصاً ثروتمندان بی تعهد- در برابر تحقق عدالت اجتماعی از خودشان نشان می دهند. آنچه مسلم است، تا جامعه اسلامی تمرین کافی برای تحقق عدالت نداشته باشد، و تا وقتی قدرت سازمان دهی عدالت در جامعه شکل نگرفته باشد، امیدبستن به تحقق تمدن نوین اسلامی محل تأمل است.

تا جامعه اسلامی تمرین کافی برای تحقق عدالت نداشته باشد، امیدبستن به تحقق تمدن نوین اسلامی محل تأمل است

ده. ارتباط و تعامل با سایر جوامع و فرهنگ ها

هیچ جامعه ای بی نیاز از ارتباط و تعامل با سایر جوامع نیست و جامعه اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. شما می دانید که در تعالیم اسلامی ارتباط و تعامل با دیگران با هدف استفاده از نقاط قوتشان مورد تأکید قرار گرفته است. هرچند وجود تفاوت های اساسی و یا نگرانی از التقاط های فرهنگی، روابط با جوامع غیر مسلمان را برای ما به امری محتاطانه تبدیل می کند اما طبیعی است که راه های هوشمندانه ای برای استفاده مؤثر از تجارب و دستاوردهای دیگران بدون افتادن در دام التقاط وجود دارد.

باید قبول کرد که در سده اخیر، نبود خودباوری، و فراتر از آن، وجود انفعال و خودباختگی، ارتباط و تعامل با دیگران به ویژه غرب را به تقلید کورکورانه تبدیل کرده است اما این دلیل نمی شود که جامعه اسلامی از مزیت های فراوان ارتباط و تعامل با سایر جوامع و تمدن ها دست بکشد. بنابراین، بحث من بر سر این است که اولاً، اسلام نه تنها ارتباط و تعامل را ممنوع نکرده بلکه آن را مؤکداً توصیه کرده است؛ ثانیاً، تمدن اسلامی تجربه موفق و روشنی در این زمینه دارد. ثالثاً، مسیر برای کنار گذاشتن تقلید و برقراری ارتباط و تعامل هوشمند بسته نیست. نمی توان از این واقعیت چشم پوشی کرد که ما تا الآن فرصت بررسی موشکافانه تمدن غرب و دستاوردهای مادی آن را پیدا نکرده ایم و آنچه از غرب به عنوان رقیب اصلی تمدن نوین اسلامی می دانیم به هیچ وجه – چه برای تعامل و بهره گیری مثبت از غرب و فاصله گرفتن از نقاط ضعف آن و چه برای رقابت با غرب- کافی نبود است و این مانعی مهم در جهت شکل گیری تمدن نوین اسلامی محسوب می شود.

یازده. سخت کوشی و رهایی از رخوت و تنبلی

یک جامعه بی خیال، باری به هر جهت، راحت طلب و تنبل، هیچگاه تمدن ساز نبوده و نخواهد بود. مهم این است که بدانیم، در مقایسه با فرهنگ عمومیِ سایر جوامع، و به رغم تاکیداتی که اسلام بر روی سخت کوشی دارد، فرهنگ عمومی ما در مقام عمل مولّدِ سخت کوشی نیست و همین امر موجب شده تا جامعه ما از درجه کار مفید بسیار کمی برخوردار باشد. بعضی از عامه مردم تصور می کنند، تمدن های بزرگ بدون زحمت به دست می آیند این در حالی است که هیچ جامعه پیشرفته ای را نمی توان سراغ گرفت که بدون یک کار سخت و فشرده به پیشرفت رسیده باشد. شاید اتکاء کشور ما به پول نفت هم این مشکل را دوچندان کرده است. به هر حال، اگر فرهنگ عمومی در موضوع کار تقویت نشود و این وضع ادامه پیدا کند، حتماً پا گذاشتن در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی با مانعی جدی روبرو خواهد بود.

اگر فرهنگ عمومی در موضوع کار تقویت نشود حتماً پا گذاشتن در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی با مانعی جدی روبرو خواهد بود

دوازده. رواج نقد مشفقانه

اگر نقد در جامعه ای سکه رایج شد، و سعه صدر برای مواجهه با آن افزایش پیدا کرد، نباید تردید کرد که آن جامعه از بسیاری از آفات و آسیب ها مصونیت پیدا کرده است. اگر به شرایط جوامع نابسامان و عقب مانده توجه کنید، تایید خواهید کرد که این جوامع فاقد فرهنگ نقد هستند و یا نقد را در حد یک ژست یا دکور زیبا و البته پوچ و بی ثمر تنزل داده اند. واقعیت این است که خیلی ها از نقد صحبت می کنند اما وقتی نوبت نقد خودشان می شود، تاب نقد را از دست می دهند و چهره مستبد خودشان را رو می کنند.

با این حال، آن نقدی سازنده و اصلاحگر است که اولاً مشفقانه و دلسوزانه باشد نه از سر کینه و خصومت ورزی و ثانیاً عالمانه، روشمند و مؤدبانه باشد. بعضی ها به جای نقد عالمانه، به سمت اراجیف گویی، عملیات روانی یا کلی گویی های بی فایده می روند و هدفشان از نقد کسب منافع سیاسی یا خودنمایی و اظهار وجود است؛ این نوع نقدها، نه تنها سازنده نیست بلکه مخرب است و لذا مهم است که بدانیم از چه نوع نقدی صحبت می کنیم. من معتقدم، جامعه ای که صاحب فرهنگ نقد است و این فرهنگ در لایه های مختلف رواج پیدا کرده است و حتی به مقام خودانتقادی رسیده است، این جامعه از صلاحیت پا گذاشتن در مسیر تمدن سازی برخوردار است.

جامعه ای که صاحب فرهنگ نقد است و حتی به مقام خودانتقادی رسیده است، این جامعه صلاحیت پا گذاشتن در مسیر تمدن سازی را دارد

سیزده. عبور از فرد گرایی افسار گسیخته و تقویت پیوندهای اجتماعی

فرد گرایی به مفهوم، اصالت بخشی به فرد در برابر جامعه و تقدم منافع فردی نسبت به منافع اجتماعی، یکی از مصیبت های چند سده اخیر در جهان است که به مثابه فرهنگ و سبک زندگی مدرن دائماً ابعاد گسترده تری از زیست انسان ها را احاطه کرده است. فرد گرایی نه فقط آزادی را بر عدالت ترجیح می دهد و قانون را در حد نگهبان آزادی های فردی تقلیل می دهد، بلکه روز به روز با بسط حریم خصوصی، بر ارتفاع دیوارهای زندگی مردم و دور شدن انسان ها از همدیگر می افزاید. این فردگرایی که من مایلم از آن به فردگرایی افسارگسیخته تعبیر کنم، علاوه بر ایجاد انواع ترس و نا امنی در جامعه، و یا گسترس مصرف زدگی و انهدام محیط زیست، بسیاری از پیوندهای اجتماعی را از بین برده است.

اگر در گذشته، نوع دوستی، عشق به جامعه و کشور، شفقت و مهربانی نسبت به سایرین، گذشت و ایثار و امثال این ها ارزش تلقی می شد و جامعه را به هم پیوند می داد، امروز این موارد در اثر گسترش فردگرایی به مذبح برده شده و عملاً بروز و ظهور خود را در زندگی اجتماعی انسان ها از دست داده است. شما شاید این روزها صحنه بی تفاوتی کثیری از مردم به فردی که مثلاً در خیابان به کمک نیاز دارد و از مردم استمداد می کند را دیده اید. این صحنه در مجتمع های مسکونی و برج های بزرگ هم فراوان مشاهده می شود که همسایه به کلی از همسایه خبر ندارد. در چنین شرایطی به طریق اولی همبستگی اجتماعی در جهت تحقق اهداف و آرمان های مهم به شوخی شباهت دارد و اگر هم همبستگی ای شکل بگیرد، بسیار شکننده است. با این ملاحظه، عرض من این است که یکی از پیش نیازهای ورود به مسیر تمدن نوین اسلامی، مقابله با فردگرایی است.

یک جامعه بی خیال، باری به هر جهت، راحت طلب و تنبل، هیچگاه تمدن ساز نبوده و نخواهد بود

چهارده. عمل گرایی متعادل و غیرافراطی

گرچه برای ما عمل گرایی و پراگماتیسم به معنای فلسفی اش قابل قبول نیست اما نباید از نظر دور داشت که اسلام بر روی عمل تأکید منحصربفردی دارد. در تعالیم اسلامی، اصولاً ایمان الهی بدون عمل صالح خاصیتی ندارد و آنچه برای انسان به مثابه سرمایه و دارایی اخروی می ماند و حیات ابدی او را تضمین می کند عمل صالح است. با این اوصاف، ماندن در صحبت های زیبا و ناتوانی تبدیل این صحبت ها به عمل، چه در عرصه فرهنگ و چه اقتصاد و غیره، یکی از خسارت هایی است که می تواند جامعه اسلامی را از حرکت منصرف کند.

من در گذشته بر این نکته تاکید زیادی داشته ام که صرف وجود ذخایر معارفی و حتی فضیلت های عقیدتی  با همه ارزشی که دارد مساوی تمدن اسلامی نیست، بلکه تمدن آن وجه عینیت یافته تعالیم اسلامی است که از توأماً از دو جنبه مادی و معنوی برخوردار است. بنابراین، در تمدن اسلامی، مهم ترین چیز، قدرت تبدیل نظر به عمل است که خود این علاوه بر فرهنگ رایج، به مکانیزم ها و مدل های دقیق نیازمند است.

انتهای پیام/

برچسب‌ها:, , ,

Comments are closed.

تصویر ثابت