. دین حضور حداکثری در علوم انسانی دارد/ نظریه پیوندی علم دینی | کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی
| امروز جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ | Friday, 22 November , 2024 |
فارسی English

دین حضور حداکثری در علوم انسانی دارد/ نظریه پیوندی علم دینی

به گزارش دبیرخانه دائمی کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی نیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نخستین هم اندیشی منتخبی از اساتید برجسته علوم انسانی اسلامی که در مشهد برگزار شد، پیرامون موضوع نظریه پیوندی در باب علم دینی به ارائه مطلب پرداخت.
وی گفت: بر اساس نظریه پیوندی، علم دینی از حاصل پیوند معرفتی علم به زمینه دین حاصل می‌آید. این پیوند موجب می‌گردد که ویژگی‌های معرفتی و شناختی دین از دو جهت در علم تأثیر بگذارد: یکی از جهت فراهم آوردن زمینه متناسب و سازگار با دین برای علم و دیگر، از جهت تأثیر دین در ساختار درونی علم. به عبارت دیگر، دین از دو جهت بر مسیر تحول و رشد علم تأثیر می‌گذارد: یکی از جهت دست بردن در امور بیرونی علم (مبانی و ارزش‌ها) و دیگر، از جهت، تأثیر گذاشتن در ویژگی‌ها و عناصر درونی علم (نظریات و مدل‌ها و مسایل و غیره).
این محقق و نویسنده کشورمان در ادامه سخنانش اظهارداشت: روشن است که این نظریه پیوند معرفت‌شناختی میان علم و دین را نشان می‌دهد. همان طوری که در پیوند زیست‌شناختی اوصاف و ویژگی‌های یک گیاه مثلاً در گیاه دیگر تأثیر می‌گذارد و گیاه دوم از یک جهت وابسته به گیاه نخست است، در پیوند معرفت‌شناختی هم اوصاف معرفتی دین و مؤلفه‌های معرفت دینی به صور مختلف در علم تأثیر می‌گذارد. دین و علم به صورت دو فضای مفهومی در ذهن عمل می‌کنند که میان آنها روابط و نسبت‌هایی پیدا می‌شود و تلفیق‌هایی به وجود می‌آید. حاصل پیوند زیست‌شناختی میوه‌ای جدید با خصوصیاتی تازه است، حاصل تلفیق علم با دین هم علم دینی است که ویژگی‌های تازه‌ای دارد. اما این پیوند، بر خلاف پیوند زیست‌شناختی، غالباً با اختیار صورت نمی‌گیرد. بلکه به طور طبیعی در ذهن دیندار شکل می‌گیرد.
قائمی نیا با بیان اینکه علم و دین یک شبکه تلفیق مفهومی (conceptual Blending) را تشکیل می‌دهند، بیان کرد: این سخن بدین معناست که هر یک از علم و دین دو فضای مفهومی را تشکیل می‌دهند که میان آنها نگاشت‌هایی وجود دارد و از این میان فضای مفهومی جدید خاصی (علم دینی) پیدا می‌شود. این فضای جدید ساختار خاصی دارد. بنابراین، ادعای ما دو بخش دارد: اولا، علم و دین یک شبکه تلفیق مفهومی را تشکیل می‌دهند. ثانیاً، علم دینی حاصلِ تلفیق مفهومی علم و دین است.
وی با اشاره به اینکه تلفیق مفهومی یکی از مباحث مهم در علوم شناختی است، گفت: در این بحث نحوه پردازش اطلاعات در ذهن بررسی می‌شود. هر چند دانشمندان علوم شناختی به اهمیت تلفیق مفهومی در فرایند شناخت پی برده‌اند، امّا هرگز از آن برای تحلیل سرشت علم دینی، و یا حتی به عنوان راه حلّی برای مسأله علم و دین، سود نجسته‌اند.
سردبیر فصلنامه ذهن با تأکید بر اینکه معماری علم دینی در یک دور هرمنوتیکی و در یک فرایند دوری صورت می‌گیرد، تصریح کرد: دانشمند از معارف دینی شروع می‌کند و با فهم آنها پیش می‌رود و به علوم جدید می‌پردازد. سپس، او در این علوم به مداقه و تحلیل می‌پردازد. او در ادامه به بازخوانی معارف دینی دست می‌یازد. علم خصلت تدریجی دارد. علم یک فرایند است، نه اتفاقی آنی. علم حاصل فعالیت زمانمند و تدریجی جمعی از عالمان است.
وی با بیان اینکه اسلامی بودن یک علم هرگز به معنای انطباق کامل آن با دین یا واقع نیست؛ گفت: چرا که علم، هر چه باشد، تا حدّی حاصل خلاقیت عالم بوده، آمیزه‌ای از کاشفیت و خلاقیت است. دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان می‌دهد تا انطباق کامل محتوا را. علم در چارچوبش از حدودی فراتر نمی‌رود و علم دینی به مثابه شبکه‌ای است که دین در مرزهای آن قرار دارد. دانشمند درون این شبکه را با خلاقیت خود و از ترکیب اطلاعاتی که از زمینه‌های دیگر حاصل می‌آید، پر می‌کند.

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه سخنانش گفت: ارکان نظریه عبارتند از:
۱- دین و علم دو دستگاه معنایی جدا نیستند.
۲- دین به مثابه طرحواره در این تلفیق معرفتی عمل کرده، ساختار کلی تلفیق را تعیین می‌کند.
۳- تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است: تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است. به عبارت دیگر، دین ممکن است در روی صحنه علم تأثیر بگذارد یا در پشت صحنه علم. مراد از تأثیر بیرونی (یا تأثیر در پشت صحنه علم)، تأثیر در مبانی فلسفی و مبادی مابعدالطبیعی علم و ارزش‌های حاکم بر علم است. و مراد از تأثیر درونی (یا تأثیر در روی صحنه علم)، تأثیر در محتوای درونی علم ـ تأثیر در نظریات و مدل‌ها و تلفیق‌ها و مسائل و غیره ـ است. دین درون خود ایده‌های فلسفی و مابعدالطبیعی خاصی دارد و با هر مبنای فلسفی همخوان نیست. علم در مواجهه با دین رنگ آن ایده‌ها و مبانی را می‌گیرد.
۴- دین در دو سطح بیرونی با متافیزیک علم تماس پیدا می‌کند: یکی در سطح مبانی و مبادی متافیزیکی علم و دیگر، در سطح متافیزیک حاصل از علم. علم، همان طوری که بر متافیزیک خاصی مبتنی است، برای برخی منبع الهام‌بخش متافیزیک خاصی هم شده است. گاهی دین با این نوع متافیزیک‌های ثانوی نیز تماس پیدا می‌کند. معمولاً میان متافیزیک ثانوی و علم فاصله وجود دارد و نتایج مابعدالطبیعی هم در پرتو پیش‌فرض‌های مابعدالطبیعی خاصی از دستاوردهای علم حاصل آمده است.
۵- تأثیر درونی هم یا تأثیر مفهومی است یا نظری. در تأثیر مفهومی دین در دستگاه مفهومی علم و در تصورات و مقوله‌بندی آن دست برده، آن را دگرگون می‌سازد. به عبارت دیگر، در این صورت دین طرح مفهومی جدید در علم درمی‌افکند و دستگاه مفهومی تازه‌ای را به علم عرضه می‌کند، اما در تأثیر نظری، دین در محتوای تصدیقی و در فرضیه‌ها و نظریات و مدل‌ها و غیره دست می‌برد.
۶- علوم تجربی رابطه مدولی، وعلوم انسانی رابطه کل‌گرایانه، با دین دارند. ارتباط درونی دین با علم ممکن است به معنای تحت‌اللفظی و یا غیرتحت‌اللفظی (استعاری) باشد؛ بدین معنا که گاهی ممکن است باورهای دینی و مضمون کتاب و سنت در درونمایه علم به طور مستقیم و صریح تأثیر بگذارد (ارتباط تحت‌اللفظی) و یا به طور ناپیدا و غیرمستقیم در آن دست ببرد (ارتباط استعاری). در ارتباط درونی، دین می‌تواند در فرایند فرضیه‌ربایی و تبیین و تفسیر و در استعاره‌ها و مدل‌های علمی تأثیر بگذارد و پیدایش تلفیق‌های مفهومی جدیدی را موجب گردد.
۷- در تلفیق، میان فضای علم و فضای دین روابط و نگاشت‌هایی برقرار می‌شود و سپس، فضای مفهومی جدیدی به وجود می‌آید. امکان تلفیق مفهومی علم و دین همواره در علم وجود دارد و موجب می‌گردد که فضاهای مفهومی جدیدی در علم پیدا شود.
۸- علم دینی تنها با فرض واقع‌گرایی (رئالیسم) همخوان است. علم با واقعیت‌هایی طبیعی یا اجتماعی سر و کار دارد (رئالیسم هستی‌شناختی). واقع‌گرایی در علم دینی را نباید بدین معنا دانست که هر جزئی از علم با جزئی از عالم خارج یا با جزئی از واقعیت مورد نظر متناظر است.
۹- معماری علم دینی به طور تدریجی صورت می‌گیرد.
مراد از رابطه مدولی این است که دین نسبت به علوم تجربی بخش شناختی یا مدول جداگانه‌ای است که با این علوم تأثیر و تأثر دارد. در نتیجه، دین در علوم تجربی حضور حداقلی دارد. مراد از رابطه کل‌‌‌‌‌گرایانه هم این است که ارتباط میان دین و علوم انسانی چنان نزدیک و گسترده است که این علوم با معرفت دینی یک کل به هم‌پیوسته را تشکیل می‌دهند و پذیرش دین پیروی و تبعیت علوم انسانی از آن را اقتضاء می‌کند. از این رو، دین حضور حداکثری در علوم انسانی دارد.
مراد از رابطه مدولی این است که هر یک از معرفت دینی و معرفت علمی را باید بخش شناختی نسبتاً مستقل به شمار آورد که در یکدیگر تأثیر دارند. به عبارت دیگر، هر یک از معرفت علمی و معرفت دینی حاصلِ فرایندهای شناختی نسبتاً مستقلی هستند.

 

برچسب‌ها:, , , ,

Comments are closed.

تصویر ثابت