ده اصل قرآنی در فرایند ساخت علوم انسانیِ اسلامی
حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رییس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا در همایش وحدت حوزه و دانشگاه و تقدیر از دانش آموختگان برتر دانشکده اهل البیت (ع) دانشگاه اصفهان، حاضر شد.
متن کامل سخنرانی وی در ادامه آمده است:
تشکر می کنم از جناب آقای دکتر طالبی، رئیس محترم دانشگاه اصفهان و همچنین جناب آقای دکتر بانکی پور فرد رئیس محترم دانشکده اهل البیت (ع) دانشگاه اصفهان که این فرصت را برای حقیر فراهم کردند تا در خدمت شما عزیزان باشم. ضمناً جا دارد قبل از شروع بحث، سالروز وحدت حوزه و دانشگاه را گرامی بدارم.
موضوع اصلی بحث بنده در این نشست، «نگاهی مبنایی به نسبت قرآن و علوم انسانی و اجتماعی» است. هرچند این موضوع دامنه وسیع و پیچیده ای دارد لکن من قصد دارم در فرصت بسیار کوتاهی که در اختیار دارم، اجمالاً به ده اصل قرآنی مهم در ارتباط با علوم انسانی و اجتماعی اشاره کنم.
اصل اول این است که اگر کتب آسمانی و به طور خاص قرآن نبود، بشر با وجود برخورداری از نعمت عظیم و الهی عقل و تعقل، قادر به فهم بخش مهمی از حقایق هستی و حل مسائل پیچیده آن نبود. قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۵۱ می فرماید : «کما ارسلنا فیکم رسولاً یتلوا عیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» یعنی این قرآن، آنچه را نمی دانید به شما می آموزد. بنابراین، ما در علوم انسانیِ اسلامی یک منطقه اختصاصی و منحصربفرد برای وحی در نظر می گیریم که اساساً این منطقه و منبع معرفتی، با هیچ منطقه و منبع معرفتی قابل مقایسه نیست و سایر مناطق و منابع در طول ابن منطقه و منبع قرار دارند.
اصل دوم اینکه، بدون فهم حقایق اعم از فهم حصولی و فهم حضوری، امکان رشد و تعالی انسان و جامعه انسانی نیست. قرآن مجید در سوره فاطر آیه ۱۰ می فرماید : «الیه یصعَدُ الکَلمُ الطیّب و العمل الصالح یرفعه» یعنی کلمه طیّب و نیکوست که به سوی خدا بالا می رود و عمل صالح، نقش بالابر را برای کلمه طیب ایفا می کند. در اینجا مفسرین معانی متعددی را برای کلمه طیب ذکر کرده اند که نمونه بارز آن عقیده و یا ایمان است. اگر منظور از کلمه طیب را باور یا ایمان در نظر بگیریم، طبیعی است که مقدمه ضروری عقیده و ایمان، معرفت است و در حقیقت، این معرفت است که به عقیده و ایمان تبدیل می شود.
اصل سوم اینکه، مادام که انسان در اسارت هوا و هوس، در اسارت شرک، در اسارت تابوهای موهوم قومی و قبیله ای و در اسارت محاسبات و ادراکات حسی است و به مقام آزاداندیشی نرسیده است، توان فهم حقایق هستی و حرکت در بزرگراه مستقیم کمال و تعالی را ندارد. قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۱۵۷ می فرماید : «و یَضَعُ عنهُم إصرَهُم و الاغلال التی کانت علیهم» یعنی اسلام آمده است تا زنجیرها را از گردن ها باز کند و انسان را از اسارت و بردگی خارج کند چنانکه باید توجه داشت، لا اله الا الله، یعنی سند آزادی انسان و موقعی انسان حقیقتاً آزاد می شود که لا اله الا الله در حیات انسان تحقق عینی پیدا بکند.
ما در علوم انسانیِ اسلامی یک منطقه اختصاصی و منحصربفرد برای وحی در نظر می گیریم که اساساً این منطقه و منبع معرفتی، با هیچ منطقه و منبع معرفتی قابل مقایسه نیست و سایر مناطق و منابع در طول ابن منطقه و منبع قرار دارند
اصل چهارم اینکه، فرعون ها در این عالم، چه فرعون های تاریخ باستانی و چه فرعون های مدرن و امروزی، همواره برای تداوم سلطه گری به دنبال خوار و خفیف کردن مردم و گسترش انواع جهالت و نادانی بوده اند و هستند. اصولاً چه سلطه گری و چه سلطه پذیری که دو روی یک سکه اند، توأم با خرد ستیزی است و خردهای بیدار سلطه گری و سلطه پذیری را برنمی تابند. لذا قرآن مجید در سوره زخرف آیه ۵۴ درباره فرعون می فرماید : «فاستخف قومه فأطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین» در اینجا قرآن کریم نه تنها از دعب فرعونیان پرده برداری می کند، بلکه آن قومی که تن به این خواری و ذلت هم داده است را فاسق معرفی می کند. با این وصف، بنای اسلام، از یک طرف مبارزه با جریان خرد ستیزی و تحمیق مردم و از طرف دیگر، دعوت مردم به خردورزی است.
اصل پنجم اینکه هیچ گاه ساحت حیات فردی از ساحت حیات اجتماعی یا دنیا و آخرت در قرآن کریم از همدیگر تفکیک نشده اند؛ لذا اسلام آمده است تا جامعه انسانی را در مسیر تکامل و تعالی قرار دهد و دنیا و آخرت مردم را توأمان آباد کند. قرآن مجید در سوره حدید آیه ۲۵ می فرماید : «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقومَ الناسُ بالقسط» در اینجا بحث بر سر مردم و جامعه است. در واقع، قرار است کل مردم عدالتگرا شوند. یا قرآن مجید در سوره بقره آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ می فرماید : «فمن الناسِ من یقولُ ربّنا اتِنا فِی الدنیا حسنه و ما له فی الاخره من خَلاق» «و منهم من یقول ربّنا اتِنا فِی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قِنا عذاب النار» همانطور که ملاحظه می کنید، از نظر قرآن دنیا خواهیِ صرف، مساوی است با بی بهره شدن از حیات ابدی و طبیعی است که آخرت خواهی بدون عمران و آبادانی دنیایی که مرزعه آخرت است نیز یعنی مساوی است با بی وزن شدن انسان در آخرت؛ بنابراین، قرآن درخواست کسانی را مسیری برای رهایی از عذاب معرفی می فرماید که هم در این دنیا به دنبال حسنه هستند و هم در آخرت.
اصل ششم اینکه قرآن مجید وقتی سرگذشت اقوام گذشته را روایت می کند و سیر در این دنیا و عبرت آموزی آموزی از آنها را یک ضرورت معرفی می کند و می فرماید : «لقد کان فی قِصَصِهِم عبرهٌ لِاُولِی الالباب» ( سوره یوسف آیه ۱۱۱ ) عملاً در مقام بیان قوانینی است که سعادت و شقاوت جوامع در گرو کشف و توجه عملی به این قوانین است. لذا فلسفه الهی تاریخ یکی از منابع مهم برای علوم انسانی و اجتماعی محسوب می شود و اصحاب علوم انسانی می دانند چقدر این منبع یعنی تاریخ، البته در طول سایر منابع، می تواند برای کشف و حل مسائل گره گشا باشد.
اصل هفتم اینکه فهم ظاهر قرآن و عمل به آن برای عموم مسلمانان میسر است و اصولاً قرآن برای هدایت و دستگیری انسان ها آمده است نه برای صرف قرائت؛ و از طرف دیگر، از حکمت الهی به دور است کتابی را برای هدایت انسان ها نازل کند ( هذا بیانٌ للنّاس ) که فهم ظاهر و محکمات آن برای مردم امکان نداشته باشد. لذا مهم ترین مأموریت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) زمینه سازی برای فهم و عمل به وحی الهی و به طور خاص قرآن است و طبیعی است که وقتی از قرآن چنین تلقی ای وجود داشت، طرح چنین انتظاری که باید هسته مرکزی علوم انسانی و اجتماعی ما را قرآن بسازد، کاملاً منطقی است.
اصل هشتم اینکه هر آنجه برای هدایت کلان انسان و جامعه انسانی و در جهت دست یابی به رشد و کمال انسان لازم است در قرآن موجود است؛ البته این سخن منافاتی ندارد یا اینکه قرآن بر حسب شأن و منزلتش دارای قلمروی مشخصی باشد لکن قرآن از هیچ هدایتی برای رساندن انسان ها به مقصد حقیقی فروگذار نکرده است کما اینکه قرآن مجید در سوره نحل آیه ۸۹ می فرماید : «و نزَّلنا علیک الکتابَ تبیاناً لکل شیءٍ و هدیً و رحمهً و بشری للمسلمین».
اصل نهم اینکه اساس پیام رسانی قرآن و اساس رویارویی قرآن با افکار گوناگون بر برهان استوار است. لذا نه تنها قرآن خودش از برهان استفاده می کند، و تنها سفیهان را از تعالیم الهی گریزان می داند، ( و من یَرغَبُ عن ملهِ ابراهیمَ الا مَن سَفِهَ نفسه) بلکه افکار معارضش را دعوت به ارائه برهان می کند. لذا در سوره بقره آیه ۱۱۱ می فرماید : «قل هاتوا برهانَکم إن کُنتُم صادقین» یعنی اگر راست می گویید دلیل و برهان بیاورید.
از طرف دیگر، اگر قرآن در سوره زمر آیه ۱۸ درباره بندگان هدایت یافته و خردمند خدا می فرماید : «الذین یستمعون القولَ فَیَتَّبِعُونَ أحسنَه» یک دلیلش این است که رویکرد قرآن در مواجهه با افکار متفاوت اقامه و یا درخواست برهان است و در این شرایط روشن است که نه تنها اندیشه اسلامی هیچ ابایی از رویارویی با افکار مخالف را ندارد بلکه رویارویی با این افکار را زمینه ساز رشد و شکوفایی خود قلمداد می کند.
و اصل دهم اینکه، عقولی می توانند از قرآن بهره لازم را ببرند که تزکیه شده باشند. در واقع، انسان های مصرّ بر گناه و افرادی که غرق در هواهای نفسانی هستند، از قرآن بهره ای ندارند چنانکه قرآن مجید در سوره آل عمران آیه ۱۳۸ می فرماید : «هدی و موعظه للمتقین» یا در سوره واقعه آیه ۷۹ می فرماید : «لا یَمَسُهُ الّا المُطَهّرون» که البته مصداق تام آن ائمه اطهار (ع) هستند؛ و از همین جاست که ما قبلاً نیز گفته ایم، افرادی که در تمسفر اسلامی زیست نمی کنند نمی توانند با علوم انسانی اسلامی ارتباط برقرار کنند؛ لذا یا آن را نفی می کنند و یا قادر به فهم مزیت های منحصربفرد آن نیستند.
کترین امامت که باید در برابر دکترین خلافت مطرح شود، شرایط جامعه اسلامی را چه در عرصه ارائه طریق و چه در عرصه ایصال به مطلوب که ساحت عمل است متحول می کند که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد
حالا برای بهره گیری صحیح از قرآن در علوم انسانی و اجتماعی لازم است چند مطلب کلیدی مورد توجه باشد :
اولاً، هرچند فهم ظاهر و محکمات قرآن برای عموم مردم میسر است لکن استفاده از قرآن به معنای استخراج احکام و قوانین الهی، جز از طریق اجتهاد امکان پذیر نیست و به هیچ وجه نباید راه ورود ذوقیّات و برداشت های غیر اجتهادی در این عرصه را هموار کرد.
ثانیاً، بدون استفاده از سنت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و چنگ زدن به این جبل الهی، دسترسی به لایه های عمیق وحی میسر نیست. «انّی تارکٌ فیکم الثَقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی …» این دو ثقل تا مقصد نهایی یعنی حیات اخروی با هم و شانه به شانه هم هستند «حتی یردا علی الحوض» و لذا شرط رستگاری این است که ایندو از هم جدا نشوند.
این را هم در پرانتز عرض کنم که یک بحث کلیدی ما در اینجا حول دکترین امامت است که فراتر از بحث سنت، از امام و حجت حیّ خدا و نیابت از او در عصر غیبت صحبت می کند. در واقع، دکترین امامت که باید در برابر دکترین خلافت مطرح شود، شرایط جامعه اسلامی را چه در عرصه ارائه طریق و چه در عرصه ایصال به مطلوب که ساحت عمل است متحول می کند که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد.
ثالثاً، علوم انسانی و اجتماعی با علوم اسلامی یکسان نیست و در بعضی عرصه ها یک مرز مشخص بین ایندو برقرار است لذا علوم انسانیِ اسلامی از یک هسته و پیرامون تشکیل شده است که ثمره اجتهاد عمدتاً باید در هسته و در لایه های نزدیک به هسته، خودش را تثبیت کند. در واقع قوانین الهی، هسته سخت علوم انسانی را می سازند و این هسته بر تمامی لایه های پیرامون خود اشراف کامل دارد و معنای باز بودن چتر جهان بینی اسلامی در روبنای علوم انسانی هم به همین معناست.
رابعاً، در علوم انسانیِ اسلامی همه منابع و همه علوم بر حسب منزلت و کارایی خود مشارکت دارند هرچند منبع وحی ( نه نقل ) بر سایر منابع تقدم رتبی دارد.
خُب اجازه بفرمایید در انتهای عرایضم چند نکته هم درباره دانشکده اهل البیت (ع) که مهم ترین هدف این نشست معرفی دستاوردها و همچنین تجلیل از دانش آموختگان برتر آن است، خدمتتان عرض کنم :
نکته نخست اینکه تأسیس این دانشکده حقیقتاً جزو اقدامات ارزشمند دانشگاه اصفهان است و جا دارد از ریاست محترم قبلی و فعلی دانشگاه اصفهان که برای راه اندازی و استمرار کار این دانشکده همت کردند و علی الخصوص از جناب آقای دکتر بانکی پورفرد که دانشکده اهل البیت (ع) را از صفر به این نقطه خوب رساندند صمیمانه تشکر کنم. دوستان عزیر توجه داشته باشند که ما امروز با یک فرصت تاریخی و منحصربفرد برای بسط، تعمیق و عرضه معارف ناب اسلامی روبرو هستیم و هیچ وقت این فرصت به ویژه برای محبان اهل بیت (ع) در عالم اسلام وجود نداشته و لذا نباید آن را از دست بدهیم. ضمن آنکه ایجاد این دانشکده و دانشکده هایی مانند این، در برابر رسالتی که امروز بر روی دوش ماست، یک نقطه از هزاران نقطه ای است که باید روی آن سرمایه گذاری کنیم. از این جهت، نه تنها باید از این حرکت یعنی دانشکده اهل البیت (ع) صیانت کرد بلکه باید آن را گسترش داد.
نکته دوم اینکه نباید این دانشکده به یک جزیره در دانشگاه اصفهان تبدیل شود و تصور کنیم که رویکرد اسلامی صرفاً باید در این دانشکده باشد. خیر، به نظر من جا دارد رویکرد اسلامی در کل رشته های علوم انسانی دانشگاه جاری و ساری باشد و این دانشکده نقش قوه محرکه و شتاب دهنده را بر عهده بگیرد.
نکته سوم اینکه دانشکده اهل البیت (ع) دانشگاه اصفهان، باید در عین تقویت فعالیت های آموزشی، تربیت نیروهای برجسته، و ممتاز شدن در بین دانشکده های مشابه در کشور، به یک قطب پژوهشی نمونه در عرصه مطالعات اسلامی خصوصاً با نگاه تمدنی تبدیل شود. البته من وقتی به ساختار دانشکده نگاه کردم، دیدم این ساختار هم به روز است و هم نگاه تمدنی در آن وجود دارد. لذا تقاضای من از دوستان عزیز به ویژه از رئیس محترم دانشگاه اصفهان جناب آقای دکتر طالبی این است که از هیچ تلاشی برای شکل گیری این قطب پژوهشی دریغ نکنند.
نکته چهارم اینکه باید بستر هایی را بوجود آورد که امکان توسعه ارتباطات و تعاملات این دانشکده با سایر دانشگاهها در داخل کشور و حتی جهان اسلام فراهم بشود. این تعاملات هم زمینه بهره برداری مناسب تر از دستاوردهای دانشکده اهل البیت (ع) را فراهم می کند و هم امکان استفاده از ظرفیت های دیگران توسط دانشکده اهل البیت (ع) را مهیا می کند. من با شناختی که از جتاب آقای دکتر بانکی پورفرد دارم مطمئن هستم که گسترش ارتباطات و تعاملات بین این مجموعه و سایر مجموعه ها کار دشواری نیست.
مجدداً از زحمات عزیزان سپاسگزاری می کنم و از خداوند متعال سلامتی و توفیقات روز افزون شما برادران و خواهران گرامی را مسألت دارم. امیدوارم به زودی توفیق آن را داشته باشیم که از دستاوردهای و بزرگ و نوی این دانشکده در فصل جدید کاری اش رونمایی کنیم.
انتهای پیام/
به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه