. دیدگاه برخی صاحب نظران درباره بومی سازی علوم انسانی | کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی
| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ | Thursday, 28 March , 2024 |
فارسی English

دیدگاه برخی صاحب نظران درباره بومی سازی علوم انسانی

دکتر تقی آزاد ارمکی:

بومی‌سازی تفهمی علوم، نه تجربی و تحلیلی

۱)      من معتقدم که هر نوع دیدگاه در مورد علم بومی ـ چه موافقت و چه مخالفت با آن ـ برآمده از نوعی سیاست هویتی و فرهنگی است و رویکردهای متفاوت در این مورد بیانگر داعیه‌های گوناگون برای هویت‌سازی و فرهنگ‌سازی هستند. با این وجود همیشه نمی‌توان این روابط هستی‌شناختی را که اغلب در قیاس ناخودآگاه علم صورت می‌بندند، مبنای تنظیم سیاست‌های علمی ناسنجیده قرار داد و همه هستی و سرنوشت علم را ـ با دوگانه‌سازی‌های کاذب کفر و ایمان یا اسلامی و غیر اسلامی ـ به هویت و فرهنگ تقلیل داد.

۲)      شاید یک چیزی را بتوان گفت که بدون آن جامعه‌شناسی وجود ندارد و آن این است که جامعه‌شناسی از تکثر آغاز می‌کند و دانش جامعه متکثر است و یکی از پیش‌فرض‌های آن متکثر شدن جهان روزمره و به بیان ساده‌تر، تقسیم کار اجتماعی است. از سوی دیگر، بحث طبقه‌ای شدن جامعه است که اشخاصی چون مارکس مطرح می‌کنند. برخی نیز از متکثر شدن نظام‌های معرفتی در جامعه معاصر سخن می‌گویند. لذا جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی گویا از یک نوع سیاست فرهنگی متکثر حمایت می‌کنند.

۳)      بنابر تقسیم‌بندی هابرماس علوم اجتماعی هم تجربی ـ تحلیلی (مانند علوم طبیعی)، هم تفهمی ـ تاریخی و هم یک دانش رهایی‌بخش است اما آنجا که نگاه بومی‌گرایانه کمتر می‌تواند گسترش یابد، بعد تجربی تحلیلی این دانش است. وقتی ما از بعد تجربی ـ تحلیلی جامعه‌شناسی سخن می‌گوییم یعنی جایی که کشف قوانین صورت می‌گیرد و رابطه سوژه و ابژه برقرار می‌شود، این دانش جهانی است و نمی‌توان زیاد آن را بومی کرد.

۴)      از قضا، سیاست‌گذاران آن دو بعد از جامعه‌شناسی (انتقادی و تفهمی) را که می‌توان بومی کرد، اصلا نمی‌خواهند بومی کنند چون اصلا به آن دو بعد اهمیت و ارزشی داده نمی‌شود. در همین حال، به بعد دیگر جامعه‌شناسی (بعد تحلیلی ـ تجربی) چسبیده‌اند که اصلا نمی‌توان آن را بومی کرد.

۵)      آنان می‌گویند که جامعه‌شناسی غربی سکولار است در حالی که اگر از نظر فرهنگی بخواهید بگویید، جامعه‌شناسی غربی تا حدی مبتنی بر مسیحیت و یهودیت ـ یعنی ادیان ابراهیمی که با اسلام نیز وجه مشترک دارند ـ شکل یافته است.

۶)      هر پدیده اجتماعی یک بعد عرفی و یک بعد غیر عرفی دارد، این چیز مشخصی است و نباید منطق این دو را با هم مخلوط کرد. در بومی‌سازی مبتنی بر سیاست تک‌فرهنگی، یک تفکیک مقوله‌ای و دوگانه بین لاهوت و ناسوت وجود دارد که خیلی اشتباه است و بر مبنای آن هر امر عرفی را می‌توان غیر دینی تلقی کرد.


حجت الاسلام و المسلمین دکتر مسعود آذربایجانی:

تفاوت‌های بومی‌سازی، اسلامی‌سازی و غنی‌سازی علوم انسانی

ما باید سه مفهوم را از هم متمایز کنیم:

الف: غنی‌سازی

ب: بومی‌سازی

پ: اسلامی‌سازی یا ارزش‌مداری علوم انسانی.

۱)      غنی‌سازی به معنای پر کردن شکاف ایجاد شده بین علوم انسانی خود و دیگران است. علوم انسانی ما باید متناسب پیشرفت‌هایی باشد که در این زمینه در جهان صورت گرفته است.

بومی‌سازی را به این معنا می‌دانم که محتوای دانش علوم انسانی با فرهنگ، تمدن و جامعه ایران، سازگاری، تناسب و هماهنگی داشته باشد یعنی مسائل آن ناظر به مشکلات ویژه ما باشد.

در مفهوم سوم که مبتنی بر ارزش‌های اسلامی است من معتقدم که در مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی علوم نوین باید تجدید نظر و بازنگری شود. به اعتقاد ما علوم انسانی یا فرهنگ غنی اسلامی و معارف اسلامی که منبعث از وحی و مبادی مابعدالطبیعه است، بر سایر فلسفه‌ها، برتری نسبی دارد.

۲)      تفاوت بومی‌سازی با اسلامی‌سازی در این است که بومی‌سازی ناظر به یک نوع پایش سرزمینی، جغرافیایی و فرهنگی خاص ایران است و در حقیقت نیازها، مسائل، مشکلات و ویژگی‌های رفتاری مردم این سرزمین را بیشتر مدنظر قرار می‌دهد، اما اسلامی‌سازی دقیقا ناظر به آموزه‌ها و معارف اسلامی است که در علوم انسانی باید محور و ملاک قرار بگیرد.

۳)      در انجام بومی‌سازی ما هم به روش‌های سلبی و هم به روش‌های ایجابی نیازمندیم.

۴)      نفی علوم انسانی غربی یا تعبیر «مرگ علوم انسانی غربی» صحیح نیست. این علوم محصول عقلانیت بشر است و صدها سال روی آن‌ها کار شده و شاید بیش از ۱۰۰ سال بعضی از این رشته‌ها سابقه کار علمی و تجربی دارند و در مرحله عمل نیز کارایی و کارآمدی‌شان را نشان داده‌اند، بنابراین نمی‌توان به راحتی این علوم را نفی کرد و از باطل بودن یا مرگ آن‌ها سخن گفت زیرا این علوم در بسیاری از موضوعات قابلیت‌های عملی و سودمندی خود را برای انسان نشان داده‌اند.


دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی:

بومی‌سازی از بالا به پایین جواب نمی‌دهد

۱)      تصور غلطی که ممکن است برخی از بومی‌کردن علوم انسانی داشته باشند این است که بومی‌‌کردن را به معنای حل مسائل بومی یا پدیده‌های مبتلا به جامعه بدانند. البته این یک ضرورت است اما بومی‌سازی باید چیزی بیش از این‌ها باشد. این یعنی ما همه حرف‌ها رو گرفته و آمده‌ایم رنگ و لعاب یک چیز را عوض کرده‌ایم.

۲)      بومی‌سازی یک اتفاق خارق‌العاده نیست. این اتفاقی است که در ممالک دیگر نیز در زمان‌های مختلف صورت گرفته است. لیکن می‌گویند بزرگ‌ترین دلیل بر اثبات چیزی وقوع آن چیز است. وجود دو سنت به شدت متفاوت فلسفی در جامعه غرب یعنی آنگلوساکسون و قاره‌ای موید همین حرف است. جدای از این رد پای تفکر مسیحیت را می‌توان در جای جای اندیشه نوین حتی نزد خداناباوری مانند نیچه هم دید و این نقش موثر دین در شکل یافتن این علوم را می‌رساند.

۳)      علم آن چیزی که در قدیم فکر می‌کردیم که مانند یک بسته منظم و معین است، نیست. علم جریانی است متکثر و خلاقانه که چیز از پیش تعیین شده‌ای ندارد. در نتیجه نمی‌توانیم برای این جریان خلاقانه برنامه ده ساله یا بیست ساله گذاشت که بخواهیم به نقطه مشخص و معین و برنامه‌ریزی شده‌ای برسیم.

۴)      خطرناک‌ترین کارِ ممکن در این حوزه جایی است که ما با معرفی علم ایرانی ـ اسلامی به موقعیتی برسیم که ناتوان از ارتباط برقرار کردن با دیگر جاها باشیم. ما ناگزیر از فهم جامعه‌شناسی اروپایی یا فلسفه تجربی هستیم زیرا حتما خواهد توانست به پروژه ما کمک کند. به بیانی این علم جهانی‌ای است که همه افراد خواهند توانست در لوای آن به گفت‌وگو با یکدیگر بپردازند.

۵)      برای پیشرفت صحیح در بومی‌سازی علوم انسانی بیشتر نیازمند آن هستیم که بتوانیم با افزایش آگاهی افراد و دانشمندان‌مان باعث تاثیر این آگاهی‌ها در نظریه‌پردازی‌های آن‌ها شویم. این فرآیند یکباره‌ای نخواهد بود و زمان بسیار می‌خواهد. ما در اینجا به مهندسی فرهنگی نیازی نداریم. باید باعث به وجود آوردن فضایی شویم که آگاهی دانشمندان و متفکرانمان به این سمت برود.

۶)      روند صحیح برای رسیدن به این هدف نباید از بالا به پایین باشد. این روندی نخواهد بود که با بخش‌نامه‌های موضعی صورت گیرد. آنچه یک علم را اسلامی می‌سازد اندیشمندان ما هستند که مدل‌های مختلف را از یک طرز تفکر اسلامی ـ ایرانی ارایه می‌دهند. من باید نگاه کنم که جامعه علمی ایرانی و کسانی که قایل هستند که باید این علم را در بستر اقتضائات ایرانی ـ اسلامی قرار دهیم به چه دست‌آوردهایی رسیده‌اند.


دکتر رضا داوری اردکانی:

علم از بیرون متحول نخواهد شد

اگر چه از منادیان بحث بومی‌سازی علوم انسانی بوده و جدای از اینکه حدود ۴۰ سال است به این موضوع می‌اندیشم، ۲۶ سال قبل در اثری که در اوایل انقلاب و در سال ۶۳ منتشر کردم به صراحت، قایل به تحولی اسلامی در علوم انسانی بودم اما نباید صرفا در بند این باشیم که علوم اجتماعی و انسانی به چه درد ما می‌خورد، بلکه باید بپرسیم که این علوم از کجا آمده و در عالم کنونی از چه شأنی برخوردارند و ما با آن‌ها چه نسبتی می‌توانیم داشته باشیم.

به تأسی از دریدا قائل به این هستم که ما باید در اندیشه «علوم انسانی در راه» باشیم ولی باید بدانیم که اگر علوم انسانی فعلی را به درستی مطالعه نکنیم و ماهیت این علوم را که از دریچه تاریخ این علوم حاصل می‌آیند به درستی درک نکنیم، ره به جایی نخواهیم برد و این کار جز از عهده متخصصان این علوم و جامعه علمی ما برنمی‌آید.

ما ابتدا باید معلوم کنیم که چه علمی را می‌طلبیم و آن علم چه نیازی را از ما برآورده می‌کند. آیا فکر می‌کنیم به راحتی می‌توانیم از علم موجود دست برداریم؟ فکر کرده‌ایم براساس چه مبانی‌ای می‌خواهیم علوم انسانی جدیدی تاسیس کنیم؟ به نظر من علم قدرت است و در اختیار ما قرار ندارد که هر جا بخواهیم آن را با خود ببریم و به هر شکلی که خواستیم درآوریم.

برای ساختن علم مناسب با فرهنگ و اعتقادات خودمان باید به رشد دانشمندانی کمک کنیم که با اتحاد جستن با معلوم خود آن علم را در خدمت خواست‌های بومی ما درآورند. علم جز با نقد پیش نمی‌رود اما این نقد باید از پشتوانه نظری کاملی برخوردار باشد. در این مسیر نقد می‌توانیم در مبادی علوم وارد شویم و هر کدام را رد یا قبول کنیم.

اما باید در این رد یا قبول علوم بسیار دقیق باشیم. رد مبادی علوم انسانی رد جهان جدید و اعلام انصراف از توسعه است. جهان جدید اگر چه با علوم انسانی ساخته نشد اما اکنون نمی‌تواند بدون این علوم حرکت کند. جهان جدید با طراحی ساخته نشده است اما مدرنیزاسیون بدون طراحی ساخته نمی‌شود و این طراحی کار علوم انسانی است. تا وقتی که نتوانیم جهان را دگرگون سازیم نخواهیم توانست بنیادهای علوم جدید را تغییر دهیم یا اینکه از اساس علومی جدید ایجاد کنیم. علوم و جهان در حکم یک کل هستند و ایجاد تغییرات گزینشی در آن معنا ندارد. حتی به وجود آوردن علوم جدید نیز تحت تاثیر ارزش‌های غربی خواهد بود. جامعه جدید جامعه غیر دینی و نه لزوما ضد دینی است. تجربه ۳۰ ساله اسلامی کردن دانشگاه‌ها باید درس‌های بسیاری برای ما داشته باشد.

 


دکتر عماد افروغ:

علم مختص به جغرافیا نیست

۱)      ما باید نسبت خودمان را با تجربه و عالم بیرون معلوم کنیم. اگر قرار است نسبتی با واقعیت داشته باشیم، باید نگاه‌مان را به عالم روشن کنیم. صرف ردیف کردن چهار حدیث و آیه، به معنای تولید علم نیست؛ اینها می‌توانند پیش‌فرض‌های علم باشند اما ما می‌خواهیم سخن از عالم واقع بگوییم. من معتقد به استفاده از تجربه‌های بشری هستم و نگاه صفر و یکی نمی‌کنم. نمی‌خواهم نگاه ایدئولوژیک ـ به معنای منفی ـ یا یک نگاه جغرافیایی و تمدنی شرقی ـ غربی به این قضیه داشته باشم.

۲)      از بین نحله‌های مختلف معرفت‌شناسی که در غرب مطرح شده است، من یک نحله را بیشتر می‌پسندم، چون نوع نگاهش به واقعیت متفاوت از دو رویکرد عینیت‌گرایی خام و نسبیت‌گرایی رادیکال است. این رویکرد رئالیسم انتقادی است. رئالیسم انتقادی یکپارچگی عالم را نه بر حسب مشاهده شده‌ها و روابط و انتظام‌های قابل مشاهده بلکه بر حسب جوهر اشیا تعریف می‌کند. از منظر این رویکرد، واقعیت دارای سه لایه است: لایه تجربی، لایه بالفعل و لایه واقعی.

۳)      بیشتر پدیده‌های انسانی ارادی، اجتماعی و تاریخی هستند. وجه هرمنوتیکی که در پدیده‌های اجتماعی وجود دارد، قابل قیاس با وجه هرمنوتیک پدیده‌های طبیعی نیست.

۴)      باید یک بخشی از روش‌شناسی ما در پدیده‌های اجتماعی و طبیعی این باشد که سعی کنیم روابط درونی و ذاتی را نشانه بگیریم. اگر چنین روشی را در پیش بگیریم باید مدل روش‌شناسانه پوپر در تمایز قایل شدن میان مقام گردآوری و توجیه را نادرست بدانیم. در این صورت علم تجربی که خود ملاکی گذرا و ابطال‌شونده است نمی‌تواند داور و توجیه‌گر خوبی برای مواد گردآوری شده ما باشد.

۵)      در جامعه ما افراد در نظر، پوزیتیویسم را رد می‌کنند اما در عمل تا گردن در آن فرو رفته‌اند ما این را برنمی‌تابیم. این رویکرد می‌گوید علم عام است و در هر جا که تولید شده است، در سایر نقاط هم می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. این نگاه آگوست کنت و امیل دورکیم است که در دانشگاه‌های ما موج می‌زند. از سوی دیگر عده‌ای از فضای پست مدرنیسم استفاده می‌کنند و به مقابله با پوزیتیویسم برمی‌خیزند. اما فضای پست مدرنیسم فضای سستی است. یعنی شاید شما بتوانید برای مخالفت با پوزیتیویسم از آن سود برید، اما در مقام دفاع از عامگرایی هستی‌شناسی خود، در دفاع از جوهرگرایی خود، در دفاع از نگاه توحیدی خود، در دفاع از یکپارچگی جوهری عالم، حرفی برای گفتن ندارید. این هم یکی از آن تناقض‌هاست.


حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمید پارسانیا:

فقه شیعه، نمونه بارز علم بومی

۱)      فهم دقیق بومی‌سازی علوم انسانی اهمیت بسیار دارد. اگر هر چه دقیق‌تر بدانیم که بومی‌سازی چه منظر و رویکردی به علم و کاربردهای آن خواهد داشت می‌توانیم روش و انتظارات خود را بهتر و مناسب‌تر مشخص کنیم. اما آنچه این مساله را برای من بدیهی کرده است این است که صرف انتقاد و تعدیل کردن عملکردهای رقبای علمی نیازهای ما را در حصول به یک علم بومی برآورده نخواهد کرد.

۲)      فقه عمومی شیعه نمونه خوبی از این علم بومی است که می‌توان روی آن بیشتر کار کرد. این معرفت در کانون‌های علمی به روشی علمی مختص به خود، تولید و بازتولید می‌شد و در عرصه‌های مختلف فرهنگ با روش‌های وعظ، خطابه، شعر و ادبیات ترویج پیدا می‌کرد. اما در ۱۰۰ سال اخیر شاهد پیدایش نظام معرفتی دیگری در علوم و علوم انسانی هستیم. به عنوان نظام علم رسمی، این نظام هر چند رقیب تاریخی خود را از عرصه بیرون نکرد ولی رسمیت را از آن گرفت. فقه اقتصادی و فقه اجتماعی هم داریم. ما از یک علم و فلسفه اجتماعی تاریخی هم برخورداریم با افرادی مانند فارابی و ابن‌خلدون. علوم اجتماعی تاریخی ما از ابعاد تجویزی و توصیفی ـ تبیینی برخوردار است و این علوم در انسجام و تلائم با فلسفه، عرفان و کلام ما هستند و این می‌شود یک منظومه. البته در این ۱۰۰ ساله بخش‌هایی از این مجموعه علم بومی، رشد درستی نداشته‌اند و بخش‌هایی از آن هم که بالفعل هستند در برابر دانش علمی رقیب که از عوامل غیر معرفتی مانند اقتدار غرب و قدرت نظامی یا سیاسی آن سود می‌برند مطرود بوده و به عنوان علم شناخته نمی‌شوند.

۳)      اما آنچه به نظر من باید سرلوحه کاری ما باشد و این کار البته در ادامه کارکرد انقلاب اسلامی نیز هست این است که دانش بومی باید قبل از هر چیز بتواند هویت علم مدرن را افشا کند، نسب‌نامه ارتباط این علم با محیط خود را افشا کند و در نهایت متافیزیک پشت این علم را زیر سوال ببرد تا بتواند خودش را نشان دهد و از آن پس دست کم در کنار علم مدرن و نه در حاشیه آن قرائت و بازخوانی شود.

۴)      کاری که ما باید انجام دهیم این است که در کنار از حجیت انداختن علم غربی بگوییم که به رغم این ظرفیت‌های متفاوت بین آدم‌ها، ما یک سرمایه مشترک بین تمام انسان‌ها داریم که اگر هم بالقوه باشد می‌تواند فعلیت یابد و این نگاه دینی ماست. اما ما معتقد هستیم که نظام معرفتی‌ای هست که می‌تواند نسبت به تمام این واقعیات داوری کند و آنچه واقعیت پیدا می‌کند لزوما حقیقت نیست و آنچه واقعیت پیدا نکرده نیز لزوما کذب و باطل نیست. اسلام چنین داعیه‌ای دارد.


دکتر علی پایا:

نقدی بر مفهوم علم بومی

تمایز میان فن‌آوری و علم در چیست؟ از خلال یقینی‌کردن این تمایز می‌توانیم به این نتیجه برسیم که علم بومی ترکیب نادرستی است. زیرا علم به معنایی که در این مقاله می‌آید تحقیق درباره موضوعی است مستقل از دستگاه فکری ـ روانی دانشمند که محک نهایی برای مشخص کردن موفقیت یا عدم موفقیت این تحقیق نیز همین واقعیت بیرونی خواهد بود. به معنای گزاره‌های صادق درباره واقعیتی که مستقل از فاعلان شناسایی فرض می‌شود. از سوی دیگر فن‌آوری که می‌توان آن را برای برخی علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی یا اقتصاد نیز به کار برد آن دسته از تاملاتی است که دربردارنده خواست‌ها و ارزش‌های اشخاصی است که آن‌ها را به کار می‌گیرند. اما گروه نخست؛ براساس استدلال‌های واقع‌گرایانه در حوزه معرفت‌شناسی علم تجربی، فیلسوفان واقع‌گرا با قبول دو زمینه متمایز که یکی زمینه گردآوری است و دیگری زمینه توجیه چنین مدعی می‌شوند که نظام باور، عقاید و حتی کشف و شهودهای شخص متفکر نیز می‌تواند در مرحله گردآوردن اطلاعات در زمینه مورد تحقیق به کمک وی آیند. با داشتن گزاره‌های ایمانی یا واقعی بیشتر، توان تصمیم‌گیری و موقعیت داوری سهل‌تر نیز خواهد شد، اما این کار حاوی سه خطر خواهد بود: یکم؛ الزام محققان به آنکه صرفا منبع الهام و اکتشاف خود را در آموزه‌های دینی جست‌وجو کنند، خلاف رویه روش‌شناسانه مهمی است که حتی اگر باورهای دینی یک فرد به وی در شکل دادن به یک فرضیه کمک کنند، از آنجا که فرضیه برساخته شده در نهایت باید از آزمون معیارهای عینی ارزیابی سربلند بیرون آید تا به عنوان یک نظریه علمی پذیرفته شود، در آن صورت منشأ دینی نظریه، نمی‌تواند سهمی تعیین‌کننده یا قاطع در محتوای تجربی و مفهومی نظریه علمی داشته باشد. در نگاه سوم باید گفت که شخص مومن باید انتظار داشته باشد فرضیه‌ای که بر پایه باورهای ایمانی خود شکل داده هر آن ممکن است در مواجهه با آزمون‌های تجربی که محک علم هستند باطل شوند یا در قالب فرضیات دیگر درآیند. اما گزاره‌های علمی و فلسفی، با وجود آنکه فاعلان شناسایی عاری و خالی از ارزش‌ها، پیش‌فرض‌ها و باورها نیستند اما از آنجا که تلاش آنان برای شناسایی هویت‌هایی مستقل از آدمی است و نه بر ساختن هویت‌هایی متناسب با علایق و ذوقیات افراد، اهتمام‌شان باید در این راستا باشد که جنبه‌های فردی، شخصی، ذوقی یا ناشی از مظروف‌های نظری خاص را که احیانا در قضاوت‌ها، گزاره‌ها و مدل‌های‌شان ورود پیدا کرده تا حد امکان تعدیل و حذف کنند تا بتوانند بهتر به شناخت ذات و ماهیت امر بیرونی و مستقل دست یابند.


دکتر جعفر توفیقی:

بومی‌کردن علم با بومی‌کردن تکنولوژی متفاوت است

۱)      بحث بومی‌سازی در ایران بحث بسیار جوانی است و نیاز بسیار به این دارد تا با گفت‌وگوها و همایش‌های گوناگون جوانب مختلف آن آشکار شود. اما آنچه در ورود به بحث بسیار اهمیت دارد جلوگیری از برخی خلط‌های مفهومی است: یکی تمایز قایل‌شدن میان «راه‌حل‌های بومی» و «علم بومی» است و خلط مفهومی دیگر تمایز قایل‌شدن میان علم بومی با موضوع بومی است. هر کشوری بنابر شرایط فرهنگی و اقلیمی خود درگیر موضوعاتی است که می‌توان این موضوعات را بومی آن کشور دانست اما این موضوعات آن علمی که به حل آن موضوعات می‌پردازد را بومی نمی‌کند، موضوع دیگر آن است که برخی میان بومی‌کردن تکنولوژی و بومی‌کردن علم خلط می‌کنند و از استدلال‌هایی که برای بومی‌کردن تکنولوژی استفاده می‌شود برای بومی‌کردن علم بهره می‌برند در حالی که این دو موضع ماهیتاً با هم متفاوت است.

۲)      نقد، نظر و ارزیابی، ذات علم است. در واقع علم در این بستر به پیش می‌رود. نسبیت‌گرایی و مطلق نپنداشتن علم و فضایی برای نقد و تجدید نظر قایل بودن، این‌ها همه خصوصیات علم است. ضمن اینکه تاریخ علم نیز همین را نشان می‌دهد، که بسیاری از یافته‌ها در طول زمان با نظریات جدیدتر رد شدند. نکته مهم این است که به یاد داشته باشیم علم تولید می‌شود، به خاطر «تلاش دانشمندان و پژوهشگران»، علم تولید نمی‌شود به خاطر «تلاش سیاستمداران». می‌خواهم به نکته ابهام‌آمیز در بحث بومی‌سازی اشاره کنم که شاید برخی از افراد که بومی‌سازی را مطرح می‌کنند، براین باورند این علمی که امروز در جهان رایج است ـ و عده‌ای آن را منتسب به غرب می‌کنند و با این انتساب در نقد آن می‌کوشند ـ ابزار قدرتی در دست سیاستمداران غربی است و باید در آن تجدید نظر شود. من با این رای موافق نیستم.

۳)      در بدبینانه‌ترین حالت، ممکن است نگاهی به علم بومی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه علم باید چیزی را بگوید که ما می‌خواهیم. اما از سوی دیگر در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان چنین برداشت کرد که برخی از علم بومی چنین مرادی داشته باشند که تلاش دانشمندان کشور باید مشکلات این کشور را حل کند. این به نظرم درست است.

۴)      باید ابتدا ما موضوعی که به آن می‌اندیشیم را بیان کنیم و بعد روی آن نام بگذاریم. اجازه بدهید واژه «بومی‌سازی» را موقتاً کنار بگذاریم.

۵)      کارهایی که باید در این راه انجام دهیم: اول: موضوع‌یابی‌های ما بومی باشد. دوم: تلاش‌های پژوهشی خودمان را ـ به جای نفی دیگران ـ زیاد کنیم. سوم: کیفیت پژوهش است یعنی پژوهش‌های ما در برخی موارد متاسفانه تکرار پژوهش‌های دیگران است. چهارم: نشر نظریات است.


دکتر حسین سراج‌زاده:

انتقاد، محوری‌ترین مهارت علم جدید

جدای از اشاره به فعالیت‌های علمی صورت گرفته در راستای مفهوم بومی‌سازی در علوم انسانی باید گفت که طرح دوباره این مساله در دستگاه‌های فرهنگی و سیاسی ما نشان از ناکامی در فعالیت‌های نظری و عملی قبلی دارد. حال اگر قصد سیاست‌گذاران فرهنگی ما در طرح مجدد این مفهوم اجرای جدی‌تر بومی‌سازی یا اسلامی‌سازی است باید دانست که برنامه‌ریزی جدید اگر با فهم درست مساله نسبت علم با دین و فرهنگ و ایدئولوژی همراه نباشد راه به جایی نخواهد برد. در این خصوص سه نکته حائز اهمیت است:

۱)      نفی هژمونی غرب در عالم علم نباید به معنای نفی کلی علم جدید تلقی شود. محصولات فکری بشر قبل از اینکه به تمدن و فرهنگ خاصی اختصاص داشته باشد میراث مشترک بشری هستند و جنبه‌هایی از آن‌ها بازنمای خصلت مشترک نوع انسان‌ها هستند. به هیچ عنوان نباید علم جدید را یکسره غربی تعریف کرد و آن را نفی کرد.

۲)      مهم‌ترین ویژگی علم جدید به خصوص در علوم اجتماعی ویژگی انتقادی آن است. باید به یاد داشته باشیم که همواره بیشترین انتقادها از علم جدید و پیامدهای آن از سوی منتقدان غربی بوده است و این یکی از مشکلات ما در تربیت دانشجویان‌مان است که مهم‌ترین مهارت‌های علم جدید که نقد سازمان‌یافته است را به آن‌ها آموزش نمی‌دهیم. نظر ایشان براین است که با آموختن چنین مهارتی به دانشجویان‌مان آینده علمی خود را تضمین خواهیم کرد، زیرا دانشجویان‌مان خواهند توانست با نگاه انتقادی هرگونه استفاده نادرست و کجروی‌هایی که ممکن است ریشه در علوم جدید داشته باشند را آشکار کنند.

۳)      علم بومی جز از طریق پرداختن متفکران و عالمان اجتماعی به مسائل آن جامعه شکل نمی‌گیرد. هرگونه ایجاد محدودیت‌های دولتی و مسلکی و پیشبرد پروژه‌های فکری با استفاده از زور و منابع دولتی نه تنها به تکوین گفتمان جدید نمی‌انجامد بلکه ضد آن را پرورش می‌دهد. در این زمینه تجربه ایجاد رویکردها و گفتمان‌های علمی رقیب براساس ایدئولوژی مارکسیستی حاوی درس بزرگی است. علم مارکسیستی با حمایت همه جانبه از سوی دستگاه سیاسی شوروی نتوانست ثمری داشته باشد و امروز در دنیای علم اثری از آن نیست. اما شاهد آن هستیم که رویکرد انتقادی که ملهم از مکتب مارکسیسیم بود، چون نتوانست در گفت‌وگوی نقادانه با رقیب خود در جهان غرب قرار بگیرد، هنوز نیز الهام‌بخش و تاثیرگذار است. منابع فرهنگ ایرانی ـ اسلامی برای خلق رویکردهای تازه در علوم انسانی و اجتماعی ظرفیت‌های بالقوه عظیمی دارند.


دکتر حمید طالبزاده:

علم به خواسته‌های ما تن نمی‌دهد

۱)      باید همواره به یاد داشته باشیم که این علوم براساس تصادف یا هوس پدید نیامده و ناشی از پژوهش‌های گسترده هستند. نادیده گرفتن آنها نه میسر است و نه مطلوب. متخصصان ما باید بتوانند با احاطه یافتن بر این علوم از نسخه‌های آن‌ها برای درمان مسائل‌مان در حوزه‌های مختلف استفاده کنند. در این صورت می‌توان گفت ما توانسته‌ایم این علوم را در شاخه‌های مختلف خودش جلو ببریم. یعنی وارد کردن این علوم در عرصه‌های جدیدی که محققان غربی کار نکرده بودند.

۲)      اگر روان‌شناسی که در آرای فروید و یونگ تحقیق می‌کند، نداند که این اندیشه‌ها چه پشتوانه فکری داشته و در مواجهه با چه مسائلی به‌وجود آمده‌اند نمی‌توان از وی انتظار داشت تا قدمی فراتر از صرف گزارش این آرا به دست دهد. البته این کار سختی است. امروز در علوم انسانی متداول ارتباطات میان پشتوانه‌های فلسفی و هستی‌شناسانه‌ای که موجد و تقویت‌کننده علوم یا گرایش‌های جدید شده‌اند از دست رفته است. دانشمند فیزیک ما باید تاریخچه و ماهیت روش ریاضی که اساس علم فیزیک است را بشناسد تا بتواند در جایی که نیاز باشد از آن استفاده کند.

۳)      اما نکته مهم در روش پیاده‌سازی بومی‌سازی علوم انسانی این است که علم بومی و محتوای آن باید در نفس دانشمند ما شکل بگیرد. اگر چنین شود این علم خواهد توانست با جامعه بیرونی خود مرتبط شده و به حل مساله بپردازد. می‌توانم از مثال زایمان استفاده کنم. برخی اوقات کودک را با روش طبیعی و سالم آن به دنیا می‌آوریم و برخی اوقات به روشی سریع و شاید نارس. شاید عده‌ای که چنین روشی را تجویز می‌کنند چیزی می‌بینند که ما نبینیم. اما نظر من این است که نحوه تکوین دانش در تاریخ علم این را نشان می‌دهد که معانی باید در نفوس دانشمندان شکل بگیرد و بعد بیرون بیاید و به حل مساله منجر شود.

۴)      جهان واقعیاتی دارد که نمی‌توان منتظر بود این واقعیات خود را با ما تطبیق دهند. اگر بومی‌سازی براساس موازین صحیح اجرا نشود جدای از دام نسبی‌انگاری، به جایی می‌رسیم که پس از مدتی می‌بینیم که باز هم علم ما پاسخگوی نیازهای جامعه ما نخواهد بود و مهم‌تر از آن اینکه هم توان تعامل و گفت‌وگو با جامعه علمی بیرونی را از خود می‌گیریم و هم توان تعامل با جامعه دانشگاهی داخلی خود را.

۵)      شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی که متولی اصلی بحث بومی‌سازی است، مرکب از ۴۲ شخصیت حقوقی و حقیقی است. برخی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند و برخی هم از روسای مراکز مختلف پژوهشی در کشور.


دکتر حسین کچوئیان:

دستاورد علوم اجتماعی امکانات است نه معرفت

۱)      اصولا فوکویی بودن به حسب حرف‌های فوکو غلط و بی‌معناست. بدین لحاظ که وی هیچ‌گاه نخواسته یک نظام فکری ایجاد کند و اصولا نظام فکری فوکویی وجود ندارد. تحولات، تذبذب‌ها و دگرگونی‌هایی که در فکر فوکو اتفاق افتاده اجازه نمی‌دهد که شما فوکویی باشی. فوکویی بودن یعنی چه؟ اصولا فوکو می‌گوید روشنفکر عام و حرف‌هایی که به درد همه بخورد، نداریم و فقط حرف‌های خاص و محلی داریم و اساسا جهان به گونه‌ای است که شما نمی‌توانید بیشتر از نقطه‌ای که در آن هستید چیزی را ببینید و چیزی بگویید و چیزی بخواهید!

۲)      فوکو برای من مهم است زیرا اصولا غرب برای من مهم است نه به عنوان مهم‌ترین و مسلط‌ترین نظامات عالم بلکه به عنوان یکی از رقبای بزرگ ما. شناخت این عصر را خیلی مهم می‌دانم. البته من خیلی پیش از این‌ها از غرب رها شده‌ام. ولی آن چیزی که در فوکو مرا به خود جذب می‌کند اعلام انحلال عقلانیت غربی است که همواره ادعای کلیت داشته است. سعی وی بر این بود تا بگوید مدرنیته آن‌گونه هم که شما فکر می‌کنید نیست.

۳)      من وقتی به دعواهای بلومنبرگ و دعواهای دهه ۶۰ ورود پیدا کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که اصولا هیچ تحول اجتماعی‌ای در این عالم نمی‌تواند در کلیت و بنیان خود تحولی غیر دینی باشد. به این معنا که هرگاه تحول یا تمدنی ایجاد شود، حتی اگر بر پایه دین هم نباشد، درست مانند یک تحول دینی مستلزم انتخاب‌هایی شبیه انتخاب‌های دینی است. یعنی افراد باید ارزش‌ها و بنیادهای ارزشی جدیدی را انتخاب کرده باشند و انتخاب‌هایی از این دست انتخاب‌هایی در قالب کارهای علمی نیست و این انتخاب‌ها لزوما انتخاب‌های عقلانی نیستند. مانند این سخن وبر که انتخاب علم در غرب یک انتخاب علمی نیست، بلکه این انتخاب از جنس شیفتگی یا تعلق خاطر وجودی و روحی به چیزی است؛ بالاخره کسی از میان همه حقایق موجود در عالم، این حقیقت علمی برایش مهم است. چرا حقیقت دینی برایش مهم نیست؟

۴)      یکی از متفکران بزرگ گفته است: علوم اجتماعی بی علوم اجتماعی. معتقدم اگر شما به دنبال ظن و گمان‌هایی هستید از همان قسم ظن و گمان‌هایی که نزد مردم عامی وجود دارد و آن‌ها با آن کار می‌کنند، چنین چیزی ممکن است اما این چیزی نیست که بانیان علوم اجتماعی به دنبال آن بودند و این ظن‌ها و گمان‌ها از جنس علم نیست و هیچ شأن معرفت‌شناسانه‌ای ندارد. تنها کاری که دانشمند علوم اجتماعی می‌تواند انجام دهد این است که امکانات، نه معرفت‌شناختی، مردم را افزایش دهد و دامنه دید و مشاهدات مردم را بیشتر کند.


حجت الاسلام و المسلمین احمد واعظی:

نقش هنجارها را در علوم نادیده نگیریم

۱)      علوم اجتماعی بخش برجسته علوم انسانی است. اگر به اختصار تحلیل کنم، این است که علوم اجتماعی چیزی جز تحلیل‌ها، توصیف‌ها و راه حل‌هایی نیست که عالمان اجتماعی برای حل مشکلات جامعه خودشان ارائه داده‌اند. آنچه نام آن را علم اقتصاد و جامعه‌شناسی و دیگر شاخه‌های علوم سیاسی یا علوم اجتماعی می‌گذاریم، در واقع چیزی جز این نیست که عالم آن رشته در محیط خود با موضوعات، درگیر و مشکلات را درک و راه حل‌هایی در قالب نظریه‌های علمی ارائه و با توجه به پیش‌فرض‌ها و غایاتی که برای آن حوزه قائل هستند، نظر می‌دهد.

۲)      وقتی می‌گوییم بومی‌سازی علوم، از عالم اجتماعی انتظار می‌رود که در انتخاب موضوعات و آنچه محور تاملاتش قرار می‌گیرد، نظر به بیرون نداشته باشد و نخواهد خود را با جامعه‌شناسی جهانی یا روشنفکری جهانی پیوند بزند و مثلا بگوید اکنون در محیط‌های آکادمیک غربی چه موضوعی در بورس قرار دارد که او هم همان موضوعات را انتخاب کند. به بیان دیگر محقق و اندیشمند ما نباید در انتخاب موضوع و محتوای پیشنهاد یا آسیب‌شناسی‌ای که ارائه می‌دهد، منفعل عمل کند. این باعث خواهد شد جامعه این دید را پیدا کند که علوم انسانی تاثیرگذاری نخواهد داشت.

۳)      اسلامی‌سازی علوم یک هدف غایی است و بومی‌سازی هدف متوسط یعنی اگر ما شعار اسلامی‌سازی علوم را ندهیم اما عالمان علوم اجتماعی کشور خودمان را دعوت به بومی‌سازی کنیم، یک گام به جلو برداشته‌ایم یعنی دانشمندان خود را به عدم تقلید، استقلال و خلاقیت دعوت کرده‌ایم. گام بعدی در اسلامی‌کردن علوم، دعوت به این است که بفهمیم در دانش خود، سهم دین و آموزه‌های دینی در ارتقای این دانش به چه میزان است.

۴)      نکته‌ای که برخی منتقدان بومی‌سازی از آن غفلت می‌کنند، این است که بخش اعظم علوم انسانی به لحاظ ماهیت علمی جنبه هنجاری دارد. جنبه‌ای که شدیدا آمیخته به ارزش‌ها و باورهای فرد و جامعه‌اش است. در نتیجه نباید برای این دست علوم نیز داعیه جهانشمولی داشته باشیم. یک تفاوت اساسی دیگر میان این علوم که مانع از جهانشمولی علوم انسانی می‌شود، این است که در علوم طبیعی معمولا نظریه‌ای که غالب شود و در عرف علمی بر کرسی قبول بنشیند، به مرحله عمل نیز وارد می‌شود اما در علوم اجتماعی لازم نیست به اجماع درباره نظریه‌ها برسیم. نظریه‌ها بازار مکاره هستند. در جامعه‌شناسی، اقتصاد و علوم اجتماعی نظریه‌های ضد و نقیض زیادی هستند اما سیاست‌گذار است که براساس گرایش‌ها و اهداف و ایدئولوژی خود در این بازار مکاره انتخاب می‌کند.

منبع: ویژه‌نامه نوروز روزنامه همشهری، اسفند ۸۹

Comments are closed.

تصویر ثابت