. روش نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی | کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی
| امروز شنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۳ | Saturday, 14 December , 2024 |
فارسی English

روش نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی

روش نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی

نویسنده: حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی

کتاب روش نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی نوشتۀ حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی، عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) پس از انتشار دو کتاب موفقِ مبانی علوم انسانی اسلامی و روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی به همت مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا منتشر شد. با انتشار این کتاب سه‌گانۀ دکتر شریفی در حوزۀ فلسفه علوم انسانی اسلامی تکمیل می‌شود که منبع بسیار خوبی برای تدریس و پژوهش محققان این حوزه است.

در مقدمۀ کتاب به‌خوبی دربارۀ اهمیت نظریه‌پردازی به‌عنوان قلۀ فعالیت‌های علمی توضیح داده شده است. صعود به این قله هرچند آرمان برنامه‌های آموزشی و پژوهشی و از مهم‌ترین آمال محققان و اندیشمندان است، توانمندی‌های علمی و مهارتی فراوان، ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی متمایز و شرایط اجتماعی خاصی را می‌طلبد. به همین دلیل، در طول تاریخ علمی بشر، صعودیافتگان به این قله اندک‌شمارند؛ درعین‌حال، بسیاری از اندیشمندان به‌درستی بر این باورند که در این میان نقش اصلی و بی‌بدیل در وصول به این قله بر عهدۀ «روش» است. روشی که با عمل به آن بتوان از پیچ و خم‌ها و پستی و بلندی‌های موجود در مسیر صعود به این قلۀ مرتفع به سلامت عبور کرد. نقش‌آفرینی روش در این مسیر به‌گونه‌ای است که حتی اگر توانایی‌ها و استعدادهای شخصی و امکانات و شرایط محیطی و اجتماعی همگی فراهم باشند، ولی روشی مطمئن برای وصول به این هدف در اختیار نباشد، احتمال صعود به قله نزدیک به صفر است.

تحقیق بدون روش نه‌تنها بی‌فایده، که گمراه‌کننده است. انسان لنگی که در مسیر صحیح حرکت می‌کند زودتر از دوندۀ چالاکی که در مسیر انحرافی می‌رود، به مقصد می‌رسد. کسی که در مسیر انحرافی پیش می‌رود، هر اندازه تندتر برود به همان اندازه هم در مسیر اشتباه، جلوتر می‌رود. اگر روش درست در تحقیق علمی به‌کار گرفته شود، تأثیر استعدادهای شخصی بسیار ناچیز خواهد بود. فیلسوف عقل‌گرای فرانسوی، رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) کتاب گفتار در روش درست راه‌بردن عقل و طلب حقیقت در علوم را با چنین جملاتی آغاز می‌کند: «میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است. چه، هرکس بهرۀ خود را از آن، چنان تمام می‌داند و حتی مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیرپسندند، از عقل بیش از آنکه دارند آرزو نمی‌کنند. گمان نمی‌رود همه در این راه کج رفته باشند، بلکه باید آن را دلیل بر قوۀ درستِ حکم‌کردن و تمیزِ خطا از صواب دانست، یعنی خرد یا عقل، طبعاً در همه یکسان است. اختلاف آرا از این نیست که بعضی بیش از دیگران عقل دارند، بلکه از آن است که فکر خود را به روش‌های مختلف به‌کار می‌برند. … چه ذهن نیکو داشتن کافی نیست، بلکه اصل آن است که ذهن را درست به‌کار برند».[۱]

بدون آنکه بخواهیم صحت و سقم سخنان دکارت را دربارۀ تساوی آدمیان در بهره‌مندی از عقل و خرد قضاوت کنیم، این حقیقتی انکارناپذیر است که بسیاری از موفقیت‌ها و شکست‌های علمی، نه معلول کم و زیاد بودن دانش یا بهره‌مندی بیشتر یا کمتر از عقلانیت؛ که معلول و محصول استفادۀ درست یا نادرست از روش یا مهارتِ به‌کارگیری روش‌های درست علمی بوده است. بی‌ثمری و بیهودگی دانش گذشتگان در بخش‌هایی از طبیعت‌شناسی، معلول روش‌های نادرستی بود که برای حل این مسائل انتخاب کرده بودند. آنان به‌‌جای آنکه به مطالعۀ عینی، تجربی و مشاهده‌ای طبیعت بپردازند در گوشه‌ای از اتاق خود می‌نشستند و با تأملات عقلی و محاسبات برهانی می‌خواستند تعداد افلاک و یا علل و عوامل خسوف و کسوف را کشف کنند! عدم موفقیت آنان، نه معلول کم‌کاری‌ و نه معلول کم‌استعدادی‌شان بود؛ بلکه تنها معلول و محصول روش نادرستی بود که در مطالعۀ چنان مسائلی به‌کار می‌گرفتند.

هرچند دربارۀ ابعاد مختلفی از روش مثل روش‌های گردآوری، روش داوری، روش نقد و امثال آن مکتوبات فراوانی داریم، دربارۀ روش نوآوری و نظریه‌پردازی، کتاب‌ها و مقالات اندک‌شماری در اختیار است. وقتی به عرصۀ علوم انسانی اسلامی وارد می‌شویم و یا روش نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی را جویا می‌شویم بیشتر فقر و فقدان منابع معتبر و مفید را احساس می‌کنیم و دانشجویان و محققان علوم انسانی اسلامی همواره روشی را مطالبه داشتند که بتوان با آن نظریۀ اسلامی را در مسائل علوم انسانی به‌دست آورد. به‌راستی چگونه و از چه راهی می‌توانیم ازنظر علمی مطمئن شویم نظریه‌‌ای را که به اسلام نسبت می‌دهیم واقعاً نظریۀ اسلامی است؟ به تعبیر دیگر، آیا راهی مطمئن برای کشف نظریۀ اسلامی در مسائل علوم انسانی وجود دارد یا نه؟ اگر هست، مراحل و مسیر آن به چه صورت است؟

نویسندۀ ارجمند کتاب، پیش از این در کتاب‌های مبانی علوم انسانی اسلامی و روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی بنیان‌های اصلی ارائۀ مدلی جدید برای نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی را فراهم کرده است. باجود استقلالی که آن دو کتاب داشته و دارند، به یک معنا مقدمات علمی ورود به این موضوع را نیز فراهم می‌کنند.

در فصل نخست کتاب توضیحاتی دربارۀ چیستی نظریه‌پردازی و اهمیت و ضرورت آن ارائه شده و با نیم‌نگاهی به تعاریف بسیار فراوانی که برای «نظریه‌» مطرح شده است، سعی شده مقصود از نظریه و نظریه‌پردازی مشخص شود. به اعتقاد نگارنده نظریه در علوم انسانی عبارت است از گزاره یا گزاره‌هایی کلی و تعمیم‌پذیر که به توصیف، تفسیر، تبیین، پیش‌بینی، ارزشیابی یا کنترل مسئله‌ای از مسائل انسانی می‌پردازد. البته این گزارۀ کلی و تعمیم‌پذیر باید ویژگی‌هایی داشته باشد که در متن کتاب به تفصیل توضیح داده‌ شده‌اند.

در سه فصل بعدی به‌ترتیب سه مدل مشهور و تأثیرگذار در حوزۀ نظریه‌پردازی بررسی و تحلیل شده است: مدل توماس اسپریگنز که به «نظریۀ بحران» شهرت یافته است، مدل آنسلم استراوس و جولیت کوربین که با عنوان مدل «نظریه‌پردازی داده‌بنیاد» شناخته می‌شود و مدل شهید سید محمدباقر صدر که با عنوان «روش نظریه‌پردازی واقع‌گرایانه» نام‌گذاری شده است.

به اذعان نویسنده، دلیل انتخاب این سه مدل اولاً، ارزشمندی آنها و قوت و استحکامی است که در آنها مشاهده می‌شود؛ ثانیاً، تأثیرگذاری آنها و شکل‌گیری ده‌ها تحقیق علمی با استناد به این مدل‌ها بوده است؛ و ثالثاً، اعتقادی که در میان تعداد زیادی از نویسندگان اسلامی گسترش یافته است مبنی‌بر اینکه طی‌کردن جادۀ پژوهش براساس این الگوها می‌تواند ما را به نظریۀ اسلامی و تولید علم دینی برساند! در بررسی این سه مدل ضمن تأکید بر نقاط قوت هریک از آنها، ضعف‌ها و نقص‌های آنها را نیز گوشزد کرده و هیچ‌کدام روش‌هایی مطمئن برای اکتشاف نظریۀ اسلامی قلمداد نشده‌اند و البته در فصل پایانی با بهره‌گیری از نقاط قوت هرکدام از این روش‌ها، تلاش شده درصورت امکان روشی کامل‌تر و بی‌نقص‌تر برای اکتشاف نظریۀ اسلامی در علوم انسانی ارائه شود.

فصل پنجم به تشریح و تحلیل عوامل زمینه‌ای نظریه‌پردازی (اعم از عوامل ساختاری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روان‌شناختی و اخلاقی) اختصاص یافته است. مبتنی‌بر مباحث این فصل تلاش شده ثابت شود اولاً، نظریه‌پردازی در علوم انسانی در بسترهای خاصی شکل می‌گیرد و علل و عوامل فردی و اجتماعی نه‌تنها در تولید نظریه که در کیفیت آن نیز تأثیر می‌گذارند و ثانیاً، این تأثیرگذاری هرگز نباید در مقام داوری دربارۀ نظریه‌ها نقش‌آفرین باشد. یک نظریۀ علمی تاحدامکان باید بتواند خود را از وابستگی به شخصیت و فرهنگ نظریه‌پرداز و همچنین، شرایط محیطی و اجتماعی پیدایش نظریه جدا کند. این کار را می‌تواند با تبعیت از ضوابط منطقی و عقلی و علمی انجام دهد. به همین ترتیب، در سنجش ارزش یک نظریه و داوری دربارۀ آن باید تعلقات فرهنگی و ارزشی را نادیده گرفت و براساس ضوابط علمی و عقلی به داوری دربارۀ درستی یا نادرستی یک نظریه یا کارآمدی و ناکارآمدی آن پرداخت.

در فصل ششم به بحث از نقش مبانی فلسفی در نظریه‌پردازی پرداخته‌ شده است. مبانی فلسفی (اعم از مبانی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختی) در ابعاد مختلف نظریه‌پردازی نقش‌آفرینی می‌کنند؛ اولاً، در تعیین روش گردآوری و تحلیل داده‌ها آثار و پیامدهای خود را نشان می‌دهند؛ ثانیاً، در تعیین چهارچوب مفهومی نظریه و خلق و ابداع مفاهیم جدید نقش خود را برجای می‌نهند؛ ثالثاً، در تعیین هدف غایی به‌عنوان نقطۀ آرمانی حرکت علمی نظریه‌پرداز دخالت می‌کنند؛ و رابعاً، در شکل‌دهی به مؤلفه‌های مهم یک نظریه یعنی توصیف، تبیین، پیش‌بینی و کنترل هرگز نمی‌توان مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی را نادیده گرفت. افزون بر این، در این فصل نمونه‌هایی واقعی و عینی برای نشان‌دادن نقش‌آفرینی مبانی فلسفی در نظریه‌های سیاسی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی ذکر شده است.

فصل هفتم، به بیان ویژگی‌های عمومی نظریه‌پردازان اختصاص یافته است. در این فصل ابتدا به ویژگی‌های تقریباً مشترک میان همۀ نظریه‌پردازان علوم انسانی پرداخته شده است. ویژگی‌هایی مثل گسترۀ دانش، توانمندی‌های شناختی، پایبندی به مبانی نظری، تحمل ابهام و آشفتگی، تحمل بازگشت به عقب، سخت‌کوشی، پرهیز از نگاه عجولانه و داشتن نگاه متأملانه به‌عنوان ویژگی‌های عمومی نظریه‌پردازان ذکر شده است. در ادامه نیز ویژگی‌های اختصاصی نظریه‌پردازان دینی بیان شده است. در این راستا به اموری همچون بهره‌مندی از نورانیت درونی، حق‌طلبی، قرآن‌شناسی، بهره‌مندی‌های اخلاقی ویژه‌ای که با عنوان قوۀ قدسیه از آنها یاد شده است؛ در کنار داشتن مهارت لازم در ارجاع مسائل به مبانی و لزوم تمرین و ممارست در تفریع فروع پرداخته شده است.

فصل هشتم، به تبیین پیش‌نیازهای علمی نظریه‌پردازی اسلامی در دو دستۀ کلی آگاهی‌های درون‌رشته‌ای و آگاهی‌های اسلامی قلمرو علوم انسانی اختصاص یافته است. در بخش آگاهی‌های درون‌رشته‌ای به ضرورت نظریه‌شناسی، آگاهی از مرزهای دانش در قلمرو موضوع مورد بحث و آگاهی از مقتضیات عصر اشاره کرده و در بخش آگاهی‌های اسلامی به ضرورت آشنایی با مسائلی ازقبیل زبان اسلام، تاریخ و فرهنگ صدر اسلام، قرآن، حدیث و دانش‌های حدیثی، دانش‌های اسلامی ناظر به روش (منطق، اصول و معرفت‌شناسی) و همچنین، آشنایی با مبانی نظری اسلامی در حوزه‌های هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی پرداخته‌ شده است.

بالأخره در آخرین فصل با عنوان «روش نظریه‌پردازی اکتشافی» نویسنده مدل مقبول خود را برای نظریه‌پردازی اسلامی در علوم انسانی عرضه کرده است. بدین منظور ابتدا اشاره‌ای به مفروضات معرفت‌شناختی و دین‌شناختی این مدل شده و سپس فرایند اکتشاف نظریۀ اسلامی در نه گام تشریح شده است. نویسنده معتقد است اگر کسی با دقت این نه گام را طی کند، تاحد معقول و مقبولی و با اطمینان خاطر عالمانه‌ای می‌تواند محصول پژوهش خود را به‌عنوان یک نظریۀ اسلامی عرضه کند. این نه گام عبارت‌اند از: «تعیین و تبیین موضوع یا مسئلۀ تحقیق»، «گردآوری پاسخ‌های ارائه‌شده به مسئلۀ تحقیق»، «تحلیل پاسخ‌های گردآوری‌شده»، «جست‌وجو در منابع و متون اسلامی»، «اعتبارسنجی مستندات گردآوری‌شده»، «فهم عمیق متون و اطلاعات گردآوری‌شده»، «عرضۀ محصول کار بر ضوابط اسلامی حاکم بر قلمرو مربوط»، «عرضۀ محصول گام پیشین بر قواعد اسلامی حاکم بر زیست انسانی» و بالأخره «عرضۀ نتایج گردآوری‌شده از مراحل پیشین بر مقاصد و غایات زیست اسلامی».

[۱]. دکارت، رنه، گفتار در روش درست راه‌بردن عقل و جست‌وجوی حقیقت در علوم، ترجمۀ محمدعلی فروغی، ضمیمۀ سیر حکمت در اروپا، ص ۶۰۱٫

برچسب‌ها:,

Comments are closed.

تصویر ثابت